کلمه جو
صفحه اصلی

triumphal


وابسته به پیروزی، به نشان پیروزی، پیروزی، پیروزمندانه، فاتحانه، وابسته به ایین وجشن پیروزی، حاکی از پیروزی

انگلیسی به فارسی

(مربوط به) پیروزی، پیروزمندانه


به خاطر پیروزی، به نشانه‌ی پیروزی


پیروزی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or celebrating a great victory or success.

- The returning army made its triumphal march through the city.
[ترجمه ترگمان] ارتش پس از بازگشت پیروزمندانه در شهر به راه افتاد
[ترجمه گوگل] ارتش بازگشت راهپیمایی پیروزی خود را از طریق شهر انجام داد

• victorious, successful; celebrating a victory; triumphant
triumphal is used to describe things that are done or made to celebrate a victory or great success.

جملات نمونه

1. a triumphal parade
رژه ی پیروزی

2. a triumphal smile
لبخند پیروزمندانه

3. The soldiers were making a triumphal march through the city.
[ترجمه ترگمان]سربازان با مارش پیروزی در شهر پیش می رفتند
[ترجمه گوگل]سربازان از طریق شهر راه پیروزی را پی گرفتند

4. Shortly after his triumphal entry into Havana in January 195 Castro spoke on television for seven hours without a break.
[ترجمه ترگمان]مدت کوتاهی پس از ورود پیروزمندانه او به هاوانا در ماه ژانویه، کاسترو برای هفت ساعت بدون وقفه در تلویزیون سخنرانی کرد
[ترجمه گوگل]کمی بعد از ورود پیروزی خود به هاوانا در ژانویه 195، کاسترو در 7 ساعت بدون وقفه در تلویزیون صحبت کرد

5. This huge triumphal arch was erected at the beginning of this century.
[ترجمه ترگمان]این طاق نصرت عظیم در ابتدای این قرن ساخته شد
[ترجمه گوگل]این قوس پیروزی بزرگ در آغاز قرن بیستم ساخته شد

6. He made a triumphal entry into the city.
[ترجمه ترگمان]ورود پیروزمندانه به شهر را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]او وارد پیروزی در شهر شد

7. Her popularity has declined since her triumphal return from exile two years ago.
[ترجمه ترگمان]محبوبیت او از زمان بازگشت پیروزمندانه او از تبعید دو سال پیش کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]محبوبیت او از زمان بازگشت پیروزمندانه خود از تبعید دو سال پیش کاهش یافته است

8. But it was the Triumphal Arch at the end of the reflecting pool that drew the most admiring exclamations.
[ترجمه ترگمان]اما در انتهای آبگیر منعکس بود که با تحسین و تحسین همه را تحسین می کرد
[ترجمه گوگل]اما این قله Triumphal در انتهای استخر بازتابی بود که اکشن تحسین آمیز را جلب کرد

9. Inside, the transept opens behind a triumphal arch which frames the apse with its altar.
[ترجمه ترگمان]در داخل، بازوی عرضی پشت یک طاق نصرت باز می شود که apse را با محراب خود فریم می سازد
[ترجمه گوگل]در داخل، ترنسپت پشت یک قوس پیروزی باز می شود که عدس را با محراب آن می چرخاند

10. You will note that the triumphal arch meets the traveller straight off the Charles Bridge.
[ترجمه ترگمان]خواهی دید که قوس پیروزی با مسافر مستقیما از پل چارلز عبور می کند
[ترجمه گوگل]شما توجه خواهید کرد که قوس پیروزی با مسافر مستقیم از پل چارلز همراه است

11. The trio was given a triumphal parade up Broadway, followed by a reception at city hall.
[ترجمه ترگمان]آن سه نفر که در خیابان برادوی رژه می رفتند، با استقبال گرمی به سالن عمومی شهر رفتند
[ترجمه گوگل]این سه نفره یک برادوی پیروز به برادوی داده شد و پس از آن یک پذیرایی در تالار شهر برگزار شد

12. The triumphal arch or, as it was earlier called the monumental arch, is the most typical of all the forms.
[ترجمه ترگمان]طاق نصرت یا همان طور که پیش تر آن طاق باشکوه نامیده می شد، رایج ترین شکل از همه اشکال آن بود
[ترجمه گوگل]قوس پیروزی، یا همان گونه که قبلا 'قوس آثار تاریخی' نامیده می شود، نمونه ای از تمام اشکال است

13. The general was given a triumphal parade up Broadway.
[ترجمه ترگمان]ژنرال در خیابان برادوی رژه باشکوهی برپا کرده بود
[ترجمه گوگل]به طور کلی رژه پیروزی به برادوی داده شد

14. She made that quite clear: it was a triumphal return, although what the triumph was, was not vouchsafed.
[ترجمه ترگمان]آن را کام لا روشن ساخته بود؛ بازگشت پیروزمندانه بود، هرچند که پیروزی در آن نبود
[ترجمه گوگل]او این را کاملا واضح ساخته بود که یک پیروزی پیروزی بود، هرچند که پیروزی آن چه بود، نتوانسته بود

15. It was built as a triumphal arch for King Matthias in 16
[ترجمه ترگمان]این بنا به عنوان یک طاق نصرت برای شاه ماتیاس در ۱۶ سال ساخته شد
[ترجمه گوگل]این به عنوان یک قوس پیروزی برای پادشاه Matthias در 16 ساخته شده است

a triumphal smile

لبخند پیروزمندانه


a triumphal parade

رژه‌ی پیروزی


پیشنهاد کاربران

triumphal ( adjective ) = پیروزمندانه، فاتحانه، به نشانه پیروزی، به خاطر پیروزی
Definition =برای اشاره به چیزی که پیروزی بزرگ ( = پیروزی در جنگ یا رقابت ) یا موفقیت را جشن می گیرد/

examples:
1 - Shortly after his triumphal entry into Havana in January 1959, Castro spoke on television for seven hours without a break.
مدت کوتاهی پس از ورود پیروزمندانه خود به هاوانا در ژانویه 1959 ، کاسترو هفت ساعت بدون وقفه در تلویزیون صحبت کرد.
2 - Her popularity has declined since her triumphal return from exile two years ago.
محبوبیت وی پس از بازگشتش به نشانه پیروزی از تبعید دو سال پیش کاهش یافته است.


کلمات دیگر: