کلمه جو
صفحه اصلی

befall


معنی : رخ دادن، در رسیدن، روی دادن، اتفاق افتادن، فرارسیدن از
معانی دیگر : ر  دادن

انگلیسی به فارسی

در رسیدن، اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن


برخورد، رخ دادن، در رسیدن، اتفاق افتادن، روی دادن، فرارسیدن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: befalls, befalling, befallen, befell
• : تعریف: to take place; happen.
مترادف: betide, happen, occur, take place
مشابه: chance, come to pass, crop up, fall, hap, intervene, pass, supervene

- I can never forget the horror that befell that night.
[ترجمه ترگمان] من هرگز این وحشت را که آن شب اتفاق افتاد فراموش نخواهم کرد
[ترجمه گوگل] من هرگز نمی توانم وحشتی را که در آن شب رخ می دهد فراموش کنم
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to happen to.
مشابه: become of, betide

- Misfortune befell him in those years.
[ترجمه ترگمان] بدبختی برای او در این سال ها اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل] او در آن سالها ناتوانی او را برانگیخت

• happen as if by fate, occur
if something bad or unlucky befalls you, it happens to you; a literary word.

مترادف و متضاد

رخ دادن (فعل)
pass, arise, occur, happen, befall, outcrop, turn up, bechance, fall out

در رسیدن (فعل)
arrive, befall

روی دادن (فعل)
go, happen, befall, bechance, betide, hap, transpire

اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide

فرا رسیدن از (فعل)
befall

happen to; take place


Synonyms: action, bechance, betide, break, chance, come down, come off, come to pass, cook, cook up a storm, cook with gas, develop, ensue, fall, fall out, follow, gel, go, go down, hap, happen, jell, materialize, occur, shake, smoke, supervene, transpire


جملات نمونه

1. she knew no harm would ever befall her daughter
او می دانست که هرگز صدمه ای به دخترش وارد نخواهد شد.

2. Bad luck may befall to anyone at any time.
[ترجمه ترگمان]در هر حال، بدشانسی ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد
[ترجمه گوگل]هر زمان که بخواهید بد نیست، ممکن است به هر کسی برسد

3. We prayed that no harm should befall them.
[ترجمه ترگمان]دعا می کردیم که هیچ آسیبی به آن ها نرسد
[ترجمه گوگل]ما دعا کردیم که به آنها آسیب نرساند

4. Nothing had presaged the dreadful fate about to befall him.
[ترجمه ترگمان]هیچ خبری نبود که سرنوشت شوم برای او اتفاق بیفتد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سرنوشت سختی را برای او نداشت

5. Should any harm befall me on my journey, you may open this letter.
[ترجمه ترگمان]اگر سفر من به شما اسیبی برساند ممکن است این نامه را باز کنید
[ترجمه گوگل]اگر در سفر به من آسیب برساند، ممکن است این نامه را باز کنید

6. Alternatively, an illness may befall the injured party.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، ممکن است یک بیماری برای افراد آسیب دیده رخ دهد
[ترجمه گوگل]در عوض، یک بیماری ممکن است به زخمی شدن حزب برسد

7. Similar circumstances befall mentally ill people in many other parts of the world.
[ترجمه ترگمان]شرایط مشابهی برای افراد بیمار روانی در بسیاری از نقاط جهان رخ می دهد
[ترجمه گوگل]شرایط مشابه افراد مبتلا به اختلالات روانی در بسیاری از نقاط دیگر جهان به وقوع می پیوندند

8. A similar crisis could befall the nation's banks.
[ترجمه ترگمان]بحران مشابهی می تواند به بانک های کشور رخ دهد
[ترجمه گوگل]بحران مشابهی در بانکهای کشور رخ داده است

9. The worst evil which can befall the artist is that his work should appear good in his own eyes. Leonardo da Vinci
[ترجمه ترگمان]بدترین بلایی که بر سر هنرمند می آید این است که کار او باید در چشمان خودش خوب ظاهر شود لیوناردو داوینچی
[ترجمه گوگل]بدترین شیوه ای که می تواند به هنرمند برسد این است که کار او باید در چشم خود ظاهر شود لئوناردو داوینچی

10. May a hundred evils befall him who has spoken against us!
[ترجمه ترگمان]ممکن است صدها شیطان بر سر او بیاید که علیه ما حرف زده باشد!
[ترجمه گوگل]ممکن است یک صد نفر از شرارت او را که علیه ما سخن گفته است

11. The mishaps that befall Van Orton seem more random and jarring, though, than cohesively engineered to facilitate his spiritual development.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اتفاقات ناگوار رخ می دهد که Van Orton بیشتر از cohesively که برای تسهیل توسعه روحی اش مهندسی شده، random و jarring به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]حوادث ناگوار که ون Orton اتفاق می افتد بیشتر تصادفی و درهم و برهمی، هر چند، از انسجام انعطاف پذیر برای توسعه روحیه خود را تسهیل

12. An appeal or prayer for evil or misfortune befall someone or something.
[ترجمه ترگمان]یک درخواست یا دعا برای یک نفر یا یک همچین چیزی
[ترجمه گوگل]دعا یا دعا برای بد یا بدبختی کسی یا چیزی رخ می دهد

13. When these befall you, never give up.
[ترجمه ترگمان]وقتی این اتفاق برای تو افتاد هیچ وقت تسلیم نشو
[ترجمه گوگل]وقتی این اتفاق می افتد، هرگز از دست ندهید

14. Dream, love, happy just like meteor and snowflake befall us fortunately.
[ترجمه ترگمان]خواب، عشق، درست مثل شهاب آسمانی و دانه برف برای ما اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]رویای، عشق، شاد، مانند شهاب سنگ و برف ریزه، خوشبختانه به ما رسیده

what befell them?

چه بر آنها گذشت؟


She knew no harm would ever befall her daughter.

او می‌دانست که هرگز صدمه‌ای به دخترش وارد نخواهد شد.


پیشنهاد کاربران

رخ دادن یک واقع ناگوار
That fate actually befell the Mimbres, who started by farming the floodplain and then began to farm adjacent land above the floodplain as their population came to exceed the floodplain’s capacity to support it

به سر کسی آمدن ( منظور آن اتفاق ناگواری است که بر سر کسی می آید. )

What blood befell the hearts
چه خون افتاد در دلها

فرارسیدن


کلمات دیگر: