کلمه جو
صفحه اصلی

bedazzle


معنی : مات و مبهوت کردن، بکلی خیره کردن، مسحور کردن
معانی دیگر : (با چیز چسبناک یا غلیظی) اندودن، لکه لکه کردن، بدرنگ کردن، تپاله وار مالیدن، (در اثر تجمل و زرق و برق و غیره) خیره کردن، مات کردن، گیج کردن

انگلیسی به فارسی

بستن، مات و مبهوت کردن، بکلی خیره کردن، مسحور کردن


مسحورکردن، مات و مبهوت کردن، به‌کلی خیره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bedazzles, bedazzling, bedazzled
مشتقات: bedazzlingly (adv.), bedazzlement (n.)
• : تعریف: to dazzle or impress so entirely as to cause confusion or uncritical admiration.
مترادف: daze, dazzle, stupefy
مشابه: astonish, astound, befuddle, bewilder, confuse, dumbfound, flabbergast, nonplus, stagger

- The show's fabulous costumes, lights, and sets bedazzled the audience.
[ترجمه ترگمان] این نمایش لباس های شگفت آور، چراغ ها و تلویزیون ها را روشن می کند
[ترجمه گوگل] لباس های افسانه نشان می دهد، چراغ ها و مجموعه ها تماشاچیان را خیره می کند
- He seemed to bedazzle her with his immense charm.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او را با افسون his bedazzle
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که او را با جذابیت عظیم خود خاتمه می داد

• amaze; bewilder; blind with something bright

مترادف و متضاد

captivate


Synonyms: astound, bewilder, blind, confuse, daze, dazzle, dumbfound, enchant, overwhelm, stagger, stun


مات و مبهوت کردن (فعل)
bedazzle

بکلی خیره کردن (فعل)
bedazzle

مسحور کردن (فعل)
charm, bedazzle, bewitch, ravish, bedevil

جملات نمونه

1. Many people are bedazzled by fame.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مشهور به شهرت هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از شهرت استفاده می کنند

2. The bright lights bedazzled him.
[ترجمه ترگمان]نوره ای روشن او را تحت الشعاع قرار می داد
[ترجمه گوگل]چراغ های روشن او را لرزاند

3. Collectively known as Bedazzled, they've signed a million pound contract with one of the biggest record companies in the world.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور کلی به عنوان bedazzled شناخته می شوند، قراردادی با ارزش یک میلیون پوند را با یکی از بزرگ ترین شرکت های ثبت شده در جهان به امضا رسانده اند
[ترجمه گوگل]در مجموع به نام Bedazzled شناخته شده است، آنها یک قرارداد میلیون پوند با یکی از بزرگترین شرکت های ضبط در جهان امضا کرده اند

4. Her charm bedazzled the audiences.
[ترجمه ترگمان]جذابیت او تماشاگران را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]جذابیت آن تماشاگران است

5. Serena's mysterious ways bedazzle most mortals. She exudes an air of melancholy, which is intoxicating to Elven kind looking to the past for deliverance.
[ترجمه ترگمان] راه های مرموز \"سرینا\" بیشتر از همه آدم فانی هاست هوا حالت اندوهناکی به خود می گیرد، که به kind الف در گذشته از راه نجات است
[ترجمه گوگل]راه های اسرار آمیز سرنا، بیشترین مرگ و میر را برطرف می کنند او یک هوا ماندنی را خلق می کند که به نوعی الف به خاطر گذراندن گذشته برای تحمل است

6. Their performances bedazzle those audiences, and it seems that beauty Yang and An Lushan have become the key figures.
[ترجمه ترگمان]اجراهای آن ها به تماشاگران لطمه می زند، و به نظر می رسد که زیبایی یانگ و An به چهره های کلیدی تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل]اجرای آنها به این مخاطبان بستگی دارد و به نظر می رسد زیبایی یانگ و انوشه لواسان به عنوان شخصیت اصلی تبدیل شده اند

7. On Jebel Barkal's pinnacle—partially covered in gold leaf to bedazzle wayfarers—the black pharaoh ordered his name inscribed.
[ترجمه ترگمان]در قله جبل Barkal - تا حدی پوشیده از برگ طلا بود و به رهگذران تنه می زد - فرعون سیاه فرمان او را بر آن حک کرده بود
[ترجمه گوگل]در جبهه جبل بارکال، تا حدودی در ورقه طلایی قرار گرفته است تا به فراموشی بپردازد فرعون سیاه دستور داد نام او را بنویسد


کلمات دیگر: