کلمه جو
صفحه اصلی

disuse


معنی : عدم استعمال، ترک استعمال کردن، ترک کردن
معانی دیگر : کنار گذاشتن، دیگر به کار نبردن، دیگر استفاده نکردن، عدم استفاده، عاطل گذاری، متروکه، ترک استعمال چیزی را کردن

انگلیسی به فارسی

متروکه، عدم استعمال، ترک کردن، ترک استعمال(چیزی را)کردن


استفاده نکردن، عدم استعمال، ترک کردن، ترک استعمال کردن


انگلیسی به انگلیسی

• lack of use, neglect
disuse is the state of being no longer used.

مترادف و متضاد

عدم استعمال (اسم)
disuse, desuetude

ترک استعمال کردن (فعل)
disuse

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

جملات نمونه

1. a disuse of the muscles will cause their atrophy
به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می شود.

2. fail into disuse
متروکه شدن،منسوخ شدن

3. The church was recently restored after decades of disuse.
[ترجمه علی] این کلیسا پس از اینکه دهه ها متروکه بود، اخیرا بازسازی شده است
[ترجمه ترگمان]این کلیسا اخیرا پس از دهه ها of مرمت شده است
[ترجمه گوگل]کلیسا به تازگی پس از چند دهه ناپدید شدن بازسازی شد

4. The factory fell into disuse twenty years ago.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بیست سال پیش بلااستفاده مانده بود
[ترجمه گوگل]این کارخانه بیست سال پیش از بین رفت

5. The room smelt of disuse and mouldering books.
[ترجمه ترگمان]اتاق بوی of و پوسیده به مشام می رسید
[ترجمه گوگل]اتاق خلع سلاح و استفاده از کتاب ها

6. The building eventually fell into disuse .
[ترجمه ترگمان]ساختمان در نهایت بلااستفاده ماند
[ترجمه گوگل]ساختمان در نهایت سقوط کرد

7. Following a period of disuse, its machinery and water wheel were removed.
[ترجمه ترگمان]پس از یک دوره of، ماشین آلات و چرخ آب از بین رفتند
[ترجمه گوگل]پس از یک دوره استفاده غیر مجاز، ماشین آلات و چرخ آب آن برداشته شد

8. A lot of farmland fell into disuse during the war.
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ بسیاری از زمین های کشاورزی بلااستفاده مانده بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زمین های کشاورزی در طول جنگ به کار گرفته شد

9. Words fall off by disuse.
[ترجمه ترگمان]کلمات به خاطر disuse پراکنده می شوند
[ترجمه گوگل]واژه ها با استفاده از کلمات سقوط می کنند

10. Early in 1922 the tramway fell into disuse for the second and final time.
[ترجمه ترگمان]اوایل سال ۱۹۲۲، tramway برای دومین و آخرین بار بلااستفاده ماند
[ترجمه گوگل]در اوایل سال 1922، تراموا برای دومین و آخرین بار به کار گرفته شد

11. Through simple disuse and lack of feedback, she may stop conjuring up stories.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از disuse ساده و فقدان بازخورد، ممکن است از سرهم کردن داستان ها خودداری کند
[ترجمه گوگل]از طریق استفاده ساده و عدم بازخورد، ممکن است متوقف کردن داستانها را متوقف کند

12. The workforce has shrunk to less than a thousand and much of the plant is in disuse.
[ترجمه ترگمان]نیروی کار به کم تر از یک هزار نفر کاهش یافته است و بیشتر نیروگاه بلااستفاده مانده است
[ترجمه گوگل]نیروی کار به کمتر از یک هزار کاهش یافته است و بسیاری از این کارخانه ها به دلیل استفاده غیرممکن است

13. The route was once much travelled but has fallen into disuse.
[ترجمه ترگمان]این جاده زمانی بسیار سفر کرده بود، اما بلااستفاده مانده بود
[ترجمه گوگل]این مسیر یک بار زیادی سفر کرد اما از بین رفت

14. A new bridge was built ten years ago and the old one has fallen into disuse.
[ترجمه ترگمان]یک پل جدید ده سال پیش ساخته شد و کهنه کهنه به دست فراموشی سپرده شد
[ترجمه گوگل]یک پل جدید ده سال پیش ساخته شد و یکی از قدیمی ها به استفاده غیر مجاز تبدیل شده است

a hall (which had been) long disused

تالاری که مدتها مورد استفاده قرار نگرفته بود


A disuse of the muscles will cause their atrophy.

به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می‌شود.


اصطلاحات

fail into disuse

متروکه شدن، منسوخ شدن


پیشنهاد کاربران

متروک؛ غیر قابل استفاده؛ الغا

Fallen into disuse
معطل افتادن یا ماندن.
مثال: That lands fallen into disuse
آن زمین ها معطل افتاده اند.

عدم استفاده

disuse ( noun ) = neglect ( noun )
به معناهای: بی توجهی، غفلت، کوتاهی، کم کاری، قصور، نادیدگی، عدم کارکرد، عدم استعمال


کلمات دیگر: