کلمه جو
صفحه اصلی

have something to do with

پیشنهاد کاربران

( اصطلاح ) : معادل فارسی: یک ربطی به . . . داشتن. یک علتی به . . . داشتن

https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/be - have - something - to - do - with - sth

دخلی داشتن دخالتی داشتن
Did that lady who came to the house that time have sth to do with this?
اون خانومی که اون دفعه اومده بود خونه دخلی به این قضیه داره؟
کتاب wonder صفحه یازده

مربوط بودن به . . .
=be related to



کلمات دیگر: