کلمه جو
صفحه اصلی

shifty


معنی : زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار
معانی دیگر : دغلباز، حرف عوض کن، بدقول، زیر حرف خودزن، حاشاگر

انگلیسی به فارسی

زرنگ، دست وپادار، با ابتکار، با تدبیر، حیله گر،فریب آمیز، متغیر، بی ثبات


شیک، حیله گر، بی ثبات، دست و پادار، زرنگ، با ابتکار، با تدبیر، فریب امیز، متغیر، عیار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: shiftier, shiftiest
مشتقات: shiftily (adv.), shiftiness (n.)
(1) تعریف: not sincere, honest, or trustworthy; evasive or tricky.
مترادف: dishonest, evasive, tricky, untrustworthy
متضاد: honest, trustworthy
مشابه: crafty, cunning, deceitful, devious, false, furtive, lubricious, shady, slick, sly, treacherous, underhanded, wily

(2) تعریف: revealing a deceptive nature.
مترادف: furtive, sneaky
مشابه: designing, elusive, evasive

- a shifty glance
[ترجمه ترگمان] یک نگاه زیرکانه
[ترجمه گوگل] یک نگاه شفاف

• crafty, deceptive, tricky, evasive
someone who looks shifty gives the impression of being deceitful.

مترادف و متضاد

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

عیار (صفت)
cunning, crafty, artful, downy, shifty

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

حیله گر (صفت)
shrewd, cunning, fraudulent, apish, crafty, sly, artful, insinuating, designing, captious, shifty, vulpine, subtile, malefic, guileful, janus-faced

با تدبیر (صفت)
shifty, circumspect, tactician

فریب امیز (صفت)
fraudulent, deceptive, shifty, deceitful

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

دست و پادار (صفت)
shifty

با ابتکار (صفت)
shifty

deceitful, untrustworthy


Synonyms: cagey, collusive, conniving, contriving, crafty, crooked, cunning, devious, dishonest, dodging, duplicitous, elusive, equivocating, evasive, fly-by-night, foxy, fraudulent, furtive, insidious, lying, mendacious, prevaricative, prevaricatory, roguish, scheming, shady, shrewd, shuffling, slick, slimy, slippery, sly, sneaky, treacherous, tricky, underhand, unhonest, unprincipled, untruthful, wily


Antonyms: forthright, frank, honest, trustworthy


جملات نمونه

1. I didn't trust his shifty expression.
[ترجمه موسی] من به بیان فریب آمیز او اعتماد نداشتم.
[ترجمه ترگمان]به قیافه shifty اعتماد نداشتم
[ترجمه گوگل]من اعتماد به نفس خود را بیان نکردم

2. He's got shifty eyes.
[ترجمه ترگمان]اون چشمای shifty داره
[ترجمه گوگل]او چشمان شلوغ دارد

3. What a shifty arguer he is, refusing ever to give a straight answer.
[ترجمه ترگمان]عجب a است که هرگز جواب مستقیمی دریافت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او یک استدلال شگفت انگیز است و هرگز حاضر نیست پاسخ درست بدهد

4. He had a shifty face and previous convictions.
[ترجمه ترگمان]چهره زیرکانه و اعتقادات قبلی داشت
[ترجمه گوگل]او یک چهره شیک و محکومیت قبلی داشت

5. He looks a bit shifty to me.
[ترجمه ترگمان]به نظر من که کمی موذی است
[ترجمه گوگل]او به من نگاه می کند

6. You're looking very shifty. What have you been up to?
[ترجمه موسی] شما خیلی موذی به نظر می رسید چه کاری انجام داده اید؟
[ترجمه ترگمان]خیلی موذی به نظر می رسی چه نقشه ای کشیدی؟
[ترجمه گوگل]شما به دنبال بسیار تغییراتی هستید چه اتفاقی افتاده؟

7. A thin, elegant man with shifty eyes and a high, unpleasant voice, Wood exuded a restless, hurried air.
[ترجمه ترگمان]یک مرد لاغر و آراسته با چشمان shifty و صدای بلند و ناخوشایندی از آن ساطع بود
[ترجمه گوگل]یک مرد نازک و ظریف با چشمان شلوغ و صدای بالا و ناخوشایند، چوب بی وقفه، هوا را تکان داد

8. There were tough groups from Alabama, shifty men from New York, all kinds from all over.
[ترجمه ترگمان]گروه های سختی از آلاباما، مردان موذی از نیویورک و انواع مختلف از همه جا وجود داشتند
[ترجمه گوگل]گروه های دشواری از آلاباما وجود داشتند، مردانی از نیویورک، همه چیز از همه جا بودند

9. There's something shifty about that guy.
[ترجمه موسی] چیزی مرموز در مورد آن مرد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه چیز مرموزی در مورد اون مرد وجود داره
[ترجمه گوگل]چیزی در مورد این مرد وجود دارد

10. She regarded him suspiciously, but couldn't find anything shifty about him.
[ترجمه موسی] او با بدگمانی به او نگریست ، اما چیزی مشکوک راجع به او پیدا نکرد.
[ترجمه ترگمان]با بدگمانی به او نگاه کرد، اما هیچ چیز مشکوکی درباره او پیدا نکرد
[ترجمه گوگل]او او را مشکوک در نظر گرفته بود، اما چیزی در مورد او تغییر نکرد

11. But a shifty, rather criminal smirk, lingered in her eyes.
[ترجمه ترگمان]اما یک پوزخند مرموز و نسبتا جنایی در چشمان او درنگ کرد
[ترجمه گوگل]اما یک جنجال شگفت انگیز، و نه جسورانه، در چشم او ماند

12. The shifty body and light footwork.
[ترجمه ترگمان]بدن باهوش و پا پا
[ترجمه گوگل]بدن تغییر و پا و نور

13. That guy is very suspicious, his shifty eyes move constantly.
[ترجمه موسی] آن مرد بسیار مشکوک است ، چشمان فریب آمیز او دائماً می جنبد.
[ترجمه ترگمان]اون یارو خیلی مشکوک هست چشم های shifty دائما حرکت می کنن
[ترجمه گوگل]این مرد بسیار مشکوک است، چشم هایش تغییر می کند به طور مداوم

14. There was Walther Funk, the shifty - eyed nonentity who had succeeded Schacht.
[ترجمه ترگمان]گروه والتر پی کی بود، با آن nonentity چشم مرموز که موفق به Schacht شده بودند
[ترجمه گوگل]Walther Funk وجود داشت، بی نظیری که چشمش به Schacht منتهی شد

پیشنهاد کاربران

تغییر شکل، تغییر ظاهر، تغییر رَویه، حقه بازی، . . .

تخم جن

shifty ( adj ) = ناصادق، فریب کار ، دغلباز، بدقول ( کسی که زیر حرفاش و وعده هاش میزنه ) ، حیله گر ، حاشاگر ، فریب آمیز، مکار، شیک، موذی، مرموز ، شیفته، مشکوک


shifty eyes = چشمانی ناصادق، چشمانی فریب کار، چشمانی شیفته

بی ثبات


کلمات دیگر: