1. a befitting punishment
تنبیه سزاوار
2. a befitting smile
لبخندی برازنده
3. luxuries befitting the state of a king
تجملاتی که لایق مقام یک سلطان است
4. He lived in the style befitting a gentleman.
[ترجمه ترگمان]او در لباسی که شایسته یک آقا بود زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او به سبک نجیب زاده زندگی می کرد
5. They offered him a post befitting his seniority and experience.
[ترجمه ترگمان]آن ها به او یک پست شایسته برای ارشدیت و تجربه خود پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل]او به او یک پست مناسب برای استقرار و تجربه او داد
6. the benignity and protectiveness of or befitting a father.
[ترجمه ترگمان]مهربانی و حمایت پدر
[ترجمه گوگل]خوشبختی و محافظت از یک یا یک پدر
7. It was a role befitting a challenger debating the incumbent.
[ترجمه ترگمان]این نقشی بود که در خور مبارزه با متصدی فعلی بود
[ترجمه گوگل]این نقش یک رقیب برای بحث در مورد حاکمیت بود
8. It's an all-time record befitting the times champion jockey who once won 221 races in a season.
[ترجمه ترگمان]این یه رکورد تمام وقت برای قهرمانی jockey که زمانی ۲۲۱ مسابقه رو در یک فصل برنده می کنه
[ترجمه گوگل]این یک رکورد تمام وقت است که در آن زمان قهرمان مسابقات قهرمانی است که در یک فصل 221 نژاد را در یک فصل به دست آورد
9. Primarily, however, her antics seem playful, befitting a king who ascended the throne at age
[ترجمه ترگمان]اما در وهله اول به نظر می رسید که این حرکات عجیب و غریب و برازنده شاهی است که در سن پیری از تخت سلطنت بالا می رود
[ترجمه گوگل]با این حال، در ابتدا، عذاب او به نظر می رسد بازیگوش، مطابق با یک پادشاه که تاج و تخت را در سن
10. Pillow and blanket, in size befitting that missing infant, made that black perambulator all the more confounding.
[ترجمه ترگمان]Pillow و پتو با ابعاد درخور آن بچه گم شده، آن کالسکه سیاه را همه the می کرد
[ترجمه گوگل]بالش و پتو، به اندازه مناسب که نوزاد را از دست داده، ساخته شده است که perambulator سیاه و سفید بیشتر درهم و برهمی
11. His handclasp was cold; his black uniform befitting the poisonous beetle that he was.
[ترجمه ترگمان]دست دادنش سرد بود؛ لباس سیاه او برازنده سوسک بود
[ترجمه گوگل]handclasp او سرد بود؛ او یک لباس سیاه و سفید را مطابق با سوسک سمی که او بود
12. Wang started out with a musical genre befitting a Chinese pop idol, belting out cheesy, smooth sounding ballads that are the hallmark of the industry.
[ترجمه ترگمان]وانگ با یک ژانر موزیکال که شایسته یک بت پاپ چینی بود شروع به نواختن کرد
[ترجمه گوگل]وانگ با یک سبک موسیقی همراه با یک بت پاپ چینی شروع به کار کرد، که حاوی بی نظیر و بی نظیر است که نشان از صنعت دارد
13. For befitting human inhabitancy and living, constructing landscape city with mountains and rivers becomes Chongqing development goal.
[ترجمه ترگمان]برای befitting انسانی و زندگی، ایجاد شهر مناظر با کوه ها و رودخانه ها، به هدف توسعه Chongqing تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]برای انطباق زندگی و زندگی انسان، ساختن شهرک چشم انداز با کوه ها و رودخانه ها، هدف توسعه شانگینگ است
14. They were accommodated and fed, befitting their status with sumptuous meals and a lot of wine.
[ترجمه ترگمان]آن ها با وعده های با غذاهای مجلل و پر از شراب، در جایشان می نشستند و غذا می خوردند
[ترجمه گوگل]آنها با تغذیه و تغذیه با غذا و غذاهای پر زرق و برق و شراب، تغذیه شدند