1. a quick discernment of the opponent's weaknesses
پی بردن سریع به نکات ضعف حریف
2. a novel which is full of discernment and tender feelings
رمانی که پر از ژرف نگری و احساسات لطیف است
3. William was a man of discernment, with an eye for quality.
[ترجمه نورا] ویلیام دارای شخصیتی ژرف اندیش، با قوه ی تشخیص ( جنس شناس ) بود.
[ترجمه ترگمان]ویلیام مرد باهوشی بود، با نگاهی به کیفیت
[ترجمه گوگل]ویلیام مردی با دقت و کیفیت بود
4. It's clear that you are a person of discernment.
[ترجمه نورا] این واضح است که شما شخصی با بصیرت هستید.
[ترجمه ترگمان]واضح است که شما آدم تشخیص هستید
[ترجمه گوگل]واضح است که شما فردی از بینش است
5. He shows great discernment in his choice of friends.
[ترجمه ترگمان]او قدرت تشخیص دوستان خود را به خوبی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او در انتخاب خود از دوستانش با معرفتی عالی نشان می دهد
6. He had resolved to begin the communal discernment that he hoped would end the Standing on the Sunday after the Epiphany.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته بود که قدرت تشخیص جمعی را که امیدوار بود در روز یکشنبه پس از اپیفانی در نظر بگیرد، آغاز کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که به تشخیص عمومی دست یابد که امیدوار است روز یکشنبه پس از پیروزی را به پایان رساند
7. Some discernment she had, however, for had she not made most complimentary remarks about his filets de sole Murat?
[ترجمه ترگمان]با این حال، بعضی از discernment را که در این اواخر از مو مو به او گفته بود بر زبان نیاورده بود؟
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از تشخیص او بود که آیا او اکثر سخنان تلویحی خود را در مورد پرونده هایش مینامید؟
8. At the lexical level the frame of discernment consists of words expressed as ordered sets of phonemes.
[ترجمه ترگمان]در سطح واژگانی چارچوب بصیرت متشکل از کلماتی است که به صورت منظم واج به کار برده می شوند
[ترجمه گوگل]در سطح واژگانی، چارچوب تشخیص شامل کلمات به عنوان مجموعه دستورالعملهای واژگان بیان می شود
9. Valuing the wisdom of discernment theof pleasure without restraint and the joy of victory with integrity.
[ترجمه ترگمان]عقل و دانش را بدون خودداری و لذت پیروزی با صداقت و صداقت فرا می گیرد
[ترجمه گوگل]ارزیابی عقل از شناختن این لذت بدون محدودیت و شادی پیروزی با یکپارچگی
10. Something that serves to obscure clear perception and discernment.
[ترجمه ترگمان]چیزی که به درک و تشخیص واضح و روشنی عمل می کند
[ترجمه گوگل]چیزی که در خدمت تعبیر و تفکر واضح است
11. He had a lively discernment of injustice toward other men and toward himself.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که نسبت به دیگران نسبت به دیگران بی انصافی می کند و نسبت به خودش نسبت به دیگران بی انصافی می کند
[ترجمه گوگل]او بی عدالتی نسبت به دیگر مردان و نسبت به خود داشت
12. Two accumulative error indices are defined as the discernment signals of the fault detection in a liquid propellant rocket engine.
[ترجمه ترگمان]دو شاخص خطای جمع شونده به عنوان سیگنال های تشخیص خطای تشخیص خطا در موتور موشک سوخت مایع تعریف می شوند
[ترجمه گوگل]دو شاخص خطای تجمعی به عنوان سیگنال های تشخیص تشخیص خطا در یک موتور موشک سوخت مایع تعریف شده است
13. Our discernment of aid is not the belief but the necessity.
[ترجمه ترگمان]قوه تشخیص ما نه تنها عقیده بلکه ضرورت است
[ترجمه گوگل]درک ما از کمک، اعتقاد نیست بلکه ضرورت است
14. He showed great discernment in his choice of wine.
[ترجمه ترگمان]او در انتخاب شراب خیلی احساس خوبی به او دست داد
[ترجمه گوگل]او در انتخاب شراب خود با معیارهای عالی شناخته شد
15. Sex addicts have poor discernment skills for choosing boyfriends.
[ترجمه ترگمان]معتادان به سکس مهارت های تشخیص ضعیفی برای انتخاب پسر دوست دارند
[ترجمه گوگل]معتادان جنسی دارای مهارت های شناختی ضعیف برای انتخاب دوست پسر هستند