کلمه جو
صفحه اصلی

courtesy


معنی : خوشخویی، مردمی، تواضع، ادب و مهربانی
معانی دیگر : ادب، نزاکت، با ادبی، تعظیم و تکریم، احترام، (جمع) سلام و تعارف، تعارف، خوش و بش

انگلیسی به فارسی

ادب و مهربانی، تواضع


حسن نیت ارائه میدهد، تواضع، ادب و مهربانی، مردمی، خوشخویی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: courtesies
(1) تعریف: politeness, good manners, or consideration for other people.
مترادف: civility, consideration, politeness, politesse, thoughtfulness
متضاد: discourtesy, insolence
مشابه: gallantry, gentility, manners, propriety, respect

- The flight attendants are trained to act with courtesy toward passengers.
[ترجمه ترگمان] خدمه پرواز آموزش دیده اند تا با نزاکت نسبت به مسافران رفتار کنند
[ترجمه گوگل] خدمه پرواز برای برخورد با مسافرین آموزش دیده است
- The terms "sir" and "ma'am" are often used to show courtesy.
[ترجمه ترگمان] عبارات \"آقا\" و \"خانم\" اغلب برای نشان دادن ادب و نزاکت به کار می روند
[ترجمه گوگل] اصطلاحات 'آقا' و 'مام' اغلب برای نشان دادن حسن نیت ارائه شده است

(2) تعریف: an instance of courtesy.
مترادف: civility, favor, kindness
متضاد: discourtesy, insolence
مشابه: assistance, help

- Writing a note of thanks for a gift or meal is a courtesy that some people consider very important.
[ترجمه ترگمان] نوشتن یک یادداشت از یک هدیه یا وعده غذایی، تواضع و احترام است که برخی از مردم آن را بسیار مهم می دانند
[ترجمه گوگل] نوشتن یک یادداشت از لطف برای یک هدیه یا وعده غذایی حسن نیت ارائه میدهد که بعضی از آنها بسیار مهم هستند

(3) تعریف: a kindness or favor.
مترادف: grace, kindness
مشابه: aid, assistance, favor, help, indulgence, ministration

- We got our tickets by courtesy of the director.
[ترجمه ترگمان] ما بلیط های خودمون رو با احترام به کارگردان دریافت کردیم
[ترجمه گوگل] ما بلیط های خود را با حسن نیت مدیران دریافت کردیم

• politeness, good manners, cordiality, civility
courtesy is polite, respectful, and considerate behaviour.
courtesies are polite and respectful things that you say or do; a formal use.
if something is done by courtesy of someone, it is done with their permission.
if something happens by courtesy of someone or something, they make it possible.

مترادف و متضاد

Antonyms: discourtesy, disfavor, disregard


Antonyms: bad manners, discourtesy, impoliteness, pompousness, rudeness, unmannerliness


favor, indulgence


Synonyms: accommodation, benevolence, bounty, charity, chivalry, compassion, consent, consideration, dispensation, generosity, kindness, liberality, service, unselfishness


خوشخویی (اسم)
affability, politeness, complaisance, courtesy, suavity

مردمی (اسم)
courtesy, civility, humanism

تواضع (اسم)
courtesy, modesty, humility, obeisance

ادب و مهربانی (اسم)
courtesy

good manners


Synonyms: address, affability, amenities, amiability, attentiveness, ceremony, chivalry, civility, comity, complaisance, consideration, cordiality, courteousness, courtliness, cultivation, culture, deference, elegance, familiarity, favor, friendliness, gallantness, gallantry, generosity, geniality, gentleness, good behavior, good breeding, graciousness, indulgence, kindness, polish, politeness, refinement, respect, reverence, solicitude, suavity, sympathy, tact, thoughtfulness, urbanity


جملات نمونه

common courtesy dictates that ...

شرط ادب آن است که ...


He didn't even have the courtesy to apologize.

حتی آن‌قدر معرفت نداشت که عذرخواهی کند.


They received him with utmost courtesy.

با تعظیم و تکریم تمام به او خوشامد گفتند.


After a brief exchange of courtesies, the negotiations started.

پس از انجام تعارفات مختصر مذاکرات آغاز شد.


1. courtesy title
(انگلیس) عنوان اشرافی غیر رسمی (عنوان اشرافی پسر یا دختر یک نفر لرد که به خاطر ادای احترام همراه نام او آورده می شود ولی ارزش رسمی و قانونی ندارد)

2. common courtesy dictates that . . .
شرط ادب آن است که . . .

3. natural courtesy
اظهار ادب به طرز متداول

4. (by) courtesy of
به پایمردی،با معاضدت،با اجازه،هدیه ی،با لطف و همکاری

5. a return courtesy
ادای احترام متقابل

6. observing common courtesy
رعایت اصول اولیه ی ادب

7. they want courtesy
آنان فاقد نزاکت هستند.

8. he was accorded much courtesy
به او احترام زیادی گذاشتند.

9. he didn't even have the courtesy to apologize
حتی آنقدر معرفت نداشت که عذرخواهی کند.

10. they received him with utmost courtesy
با تعظیم و تکریم تمام به او خوشامد گفتند.

11. a frivolous young woman who lacks courtesy
زن جوان و سبکسری که معرفت ندارد.

12. learning consists of humaneness, chivalry, and courtesy
علم آدمیت است و جوانمردی و ادب.

13. the exhibition has been made possible by courtesy of the ministry of education
این نمایشگاه با اجازه و همکاری وزارت آموزش و پرورش میسر شده است.

14. Courtesy costs nothing.
[ترجمه شیدا] ادب هزینه ای نداره
[ترجمه ترگمان]با کسب اجازه هیچ هزینه ای ندارد
[ترجمه گوگل]حسن نیت هزینه هیچ چیز نیست

15. He did not even have the courtesy to reply to my fax.
[ترجمه ترگمان]حتی جرات جواب دادن به فر فاکس را هم نداشت
[ترجمه گوگل]او حتی مجاز به پاسخ به فکس من نبود

16. I was treated with the utmost courtesy by the staff.
[ترجمه ترگمان]با نهایت ادب و نزاکت با کارکنان آنجا رفتار کردم
[ترجمه گوگل]من با استقبال بسیار خوبی از سوی کارکنان مواجه شدم

17. It's common courtesy to warn your neighbours if your children are going to have a party.
[ترجمه Diana] این نشانه ادب است که به همسایگان خود هشدار دهید اگر بچه های شما مهمانی بگیرند
[ترجمه M.A.N] این نشانه ادب است تا به همسایه های خود هشدار دهید که بچه های شما یک مهمانی خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]این نزاکت معمولی است که اگر بچه های شما یک مهمانی داشته باشند، به همسایگان خود هشدار دهید
[ترجمه گوگل]خوشبختی مشترک برای هشدار دادن به همسایگان است، اگر فرزندان شما یک مهمانی داشته باشند

18. Courtesy must be instilled in childhood.
[ترجمه ترگمان]با کسب اجازه باید در دوران کودکی جا به جا شود
[ترجمه گوگل]مجاز بودن باید در دوران کودکی تزئین شود

19. The President paid a courtesy call on Emperor Akihito.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور a را به ملاقات امپراطور Akihito پرداخت
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از امپراتور اکیویتو دعوت کرد

20. It's a matter of courtesy to write and thank people after a party.
[ترجمه ترگمان]نوشتن و تشکر از مردم بعد از یک مهمانی
[ترجمه گوگل]این موضوع حسن نیت برای نوشتن و تشکر از مردم پس از یک مهمانی است

The exhibition has been made possible by courtesy of the Ministry of Education.

این نمایشگاه با اجازه و همکاری وزارت آموزش و پرورش میسر شده است.


اصطلاحات

(by) courtesy of

به پایمردی، با معاضدت، با اجازه، هدیه‌ی، با لطف و همکاری


courtesy title

(انگلیس) عنوان اشرافی غیر رسمی (عنوان اشرافی پسر یا دختر یک نفر لرد که به خاطر ادای احترام همراه نام او آورده می‌شود؛ ولی ارزش رسمی و قانونی ندارد)


پیشنهاد کاربران

رایگان ( صفت )

Provided free of charge
The hotel provides courtesy shuttle service from the airport

رایگان
provided free of charge

رایگان ، مجانی

بعنوان اسم:
1 - خوشخویی، نزاکت
2 - حسن نیت
بعنوان صفت:
1 - رایگان

نیک رفتاری

جایزه، پاداش

معنای دیگر: به گونۀ رایگان از سوی. . .
We stayed in Leeds, courtesy of the Hilton Hotel.

مجوز ، اجازه

اهدایی ، هبه

Adjective :
حسن نیت

به عنوان مثال :
A courtesy call/visit : ملاقات یا تماس تلفنی که مقامات سیاسی کشورهای مختلف جهت نشان دادن حسن نیت خویش به یکدیگر، با هم برقرار میکنند.

Our captain put in a courtesy visit during dinner.


شعور و ادب

سلام ، ادب ، تعارف


کلمات دیگر: