کلمه جو
صفحه اصلی

behead


معنی : سر بریدن، گردن زدن
معانی دیگر : سرزدن

انگلیسی به فارسی

سربریدن، گردن زدن


سرنشین، سر بریدن، گردن زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beheads, beheading, beheaded
• : تعریف: to cut off the head of, usu. as a means of execution.
مترادف: decapitate
مشابه: execute, guillotine, kill

- The traitor was beheaded on the orders of the king.
[ترجمه مهدی] خائن به دستور پادشاه گردن زده شد
[ترجمه ترگمان] اون خائن به دستور پادشاه سر زده بود
[ترجمه گوگل] خائن تحت فرمان پادشاه نابود شد

• decapitate, chop off someone's head
if someone is beheaded, their head is cut off.

مترادف و متضاد

سر بریدن (فعل)
behead, decapitate, decollate

گردن زدن (فعل)
behead, decapitate, decollate

decapitate


Synonyms: bring to the block, decollate, execute, guillotine, head, kill, neck


جملات نمونه

1. The kidnappers had threatened to behead all four unless their jailed comrades were released.
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان تهدید کرده بودند که سر چهار نفر را سر بریدند، مگر آنکه رفقای زندانی آن ها آزاد شوند
[ترجمه گوگل]آدم ربایان تهدید کرده بودند که هر چهار نفر را بکشند، مگر اینکه رفقای زندان آزاد شوند

2. Charles I was beheaded by the Cromwellians.
[ترجمه ترگمان]سر چارلز اول را از تن جدا کردند
[ترجمه گوگل]چارلز توسط کرومولین ها منهدم شد

3. He was charged with treason and beheaded.
[ترجمه ترگمان]او متهم به خیانت و سر بریده شد
[ترجمه گوگل]او با خیانت و سر بریدن متهم شد

4. He was beheaded for high treason.
[ترجمه ترگمان]او را به جرم خیانت اعدام کردند
[ترجمه گوگل]او را به خیانت خیانت کرد

5. Anne Boleyn was beheaded in 153
[ترجمه ترگمان]آن بولین را در ۱۵۳ ۱۵۳
[ترجمه گوگل]آن بولین در 153 سرقت شد

6. Betty beheaded by hotpot ladle in freak accident.
[ترجمه ترگمان]بتی در یک تصادف عجیب با hotpot ladle سر بریده شد
[ترجمه گوگل]بتی در حوادث دمدمی مزاج هات پات سرازیر می شود

7. One of his executioners drew a sword and beheaded him.
[ترجمه ترگمان]یکی از executioners شمشیر کشید و سرش را از سرش جدا کرد
[ترجمه گوگل]یکی از اعدامش شمشیری کشید و او را سر برید

8. It would be nicer to behead her with a carving knife.
[ترجمه ترگمان]بهتر است با چاقوی حکاکی کردن او سرش را قطع کنند
[ترجمه گوگل]بهتر است که او را با یک چاقوی حکاکی مواظب باشیم

9. He was beheaded by them, and replaced by an adherent of the Lords Ordainers.
[ترجمه ترگمان]سرش را از تن جدا کردند و به جای او یک عضو مجلس اعیان منصوب شد
[ترجمه گوگل]او توسط آنها منفجر شد و جای خود را به یکی از طرفداران لرد Ordainers

10. The confessor was murdered and Dymphna was beheaded for refusing to return home.
[ترجمه ترگمان]کشیش به قتل رسید و Dymphna برای امتناع از بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه گوگل]عیسی مسیح به قتل رسید و Dymphna برای عدم رجوع به خانه به سر برد

11. The others were beheaded first; her executioner botched her beheading and left her to endure a three-day death.
[ترجمه ترگمان]دیگران اول گردن زده بودند؛ جلاد گردن او را پاره کرده بود و او را رها کرده بود تا یک مرگ سه روزه را تحمل کند
[ترجمه گوگل]دیگران ابتدا سر بریده شدند؛ اعدام او از بین بردن سرش را تکان داد و او را ترک کرد تا به مرگ سه روزه برسد

12. Charles I was beheaded in 164
[ترجمه ترگمان]کارلوس سوم در سال ۱۶۴ سر بریده شد
[ترجمه گوگل]چارلز در 164 منفجر شد

13. The defeated were either beheaded or brought back as slaves and their property seized by their captor.
[ترجمه ترگمان]افراد شکست خورده یا بریده شدند و یا به عنوان برده بازگردانده شدند و اموالشان توسط اسیر کننده آن ها توقیف شد
[ترجمه گوگل]شکست خورد یا سر بریده شد و یا به عنوان بردگان و اموال خود را به دست آوردند

14. James was beheaded in Jerusalem, the first apostle to be martyred.
[ترجمه ترگمان]جیمز در اورشلیم بریده شد و اولین عضو آن شهید شد
[ترجمه گوگل]جیمز در اورشلیم، اولین رسوایی که شهید شد، سر بریده شد

15. Take him out and behead him!
[ترجمه ترگمان]او را ببرید و سرش را بزنید!
[ترجمه گوگل]او را بیرون بیاور

He was beheaded by Teymoor's order.

به دستور تیمور سرش را بریدند.


پیشنهاد کاربران

سر اندازی

سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را :
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی.
نظامی.


کلمات دیگر: