کلمه جو
صفحه اصلی

adventurer


معنی : ماجرا جو، جسور، حادثه جو، مخاطره طلب، مخاطره جو
معانی دیگر : خطرجو، بی باک، بی پروا، سرباز مزدور، سرمایه گذار (در کارهای پرمخاطره)

انگلیسی به فارسی

حادثه‌جو، ماجرا‌جو، جسور، بی‌پروا


ماجراجو، ماجرا جو، جسور، حادثه جو، مخاطره طلب، مخاطره جو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who engages in adventures.
مشابه: explorer, globetrotter, traveler, voyager

(2) تعریف: one who seeks fortune through risky or brave actions; soldier of fortune.
مترادف: soldier of fortune
مشابه: daredevil, knight-errant, mercenary, swashbuckler

(3) تعریف: one who advances by dishonest or ruthless means.
مشابه: charlatan, con man, crook, desperado, flimflammer, knave, mountebank, quack, rogue, sharper, swindler, thief, trickster

• one who goes on adventures; one who takes risks, speculator
an adventurer is someone who tries to become rich, powerful, and influential by using dishonest methods.
an adventurer is also someone who enjoys adventure.

مترادف و متضاد

ماجراجو (اسم)
adventurer, venturer

جسور (اسم)
adventurer, bold-face, derring-do

حادثه جو (اسم)
adventurer

مخاطره طلب (صفت)
adventurer

مخاطره جو (صفت)
adventurer

person who takes risks


Synonyms: charlatan, daredevil, entrepreneur, explorer, fortune-hunter, gambler, globetrotter, hero, heroine, madcap, mercenary, opportunist, pioneer, pirate, romantic, speculator, stunt person, swashbuckler, traveler, venturer, voyager, wanderer


جملات نمونه

1. Don't break in when the adventurer is telling his own story.
[ترجمه ترگمان]وقتی ماجراجو داستان خودش را تعریف می کند از هم جدا نشوید
[ترجمه گوگل]هنگامی که ماجراجوی به داستان خود می گوید، در زمان شکستن نباشید

2. He's a romantic at heart, a born adventurer.
[ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است، یک ماجراجو به دنیا امده
[ترجمه گوگل]او قلب عاشقانه، ماجراجوی متولد شده است

3. He was something of an adventurer, living most of his life abroad.
[ترجمه ترگمان]او چیزی از یک ماجراجو بود و بیشتر عمرش را در خارج زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او چیزی از مهاجمان بود، اکثر زندگی خود را در خارج از کشور زندگی می کرد

4. The adventurer looked about him, and saw a wide beautiful lawn on which many people stood around the Emperor.
[ترجمه ترگمان]ماجراجو به اطراف خود نگریست و چمن زار وسیعی را دید که در کنار امپراطور ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]ماجراجو در مورد او نگاه کرد و یک چمن گسترده ای را دید که بسیاری از مردم در اطراف امپراتور ایستاده بودند

5. He became a haberdasher and Merchant Adventurer, growing rich on the cloth export trade to Antwerp.
[ترجمه ترگمان]او a و ماجراجوی Merchant شد که در تجارت صادرات پارچه به آنورس به ثروت رسیده بود
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک مغازه دار و ماجراجویی Merchant، رشد رو به رشد در تجارت صادرات پارچه به آنتورپ

6. Finally, in 154 the adventurer gave up in defeat and departed.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، در سال ۱۵۴، ماجراجوی شکست خورد و رفت
[ترجمه گوگل]در نهایت، در سال 154 ماجراجویانه شکست را شکست و ترک کرد

7. An adventurer and an animal lover, Goodall was also 23 and beautiful.
[ترجمه ترگمان]یک ماجراجو و یک عاشق حیوانات، Goodall نیز ۲۳ و زیباست
[ترجمه گوگل]ماجراجوی و عاشق حیوانات، Goodall نیز 23 و زیبا بود

8. I am kind of an adventurer.
[ترجمه ترگمان]من یه جورایی ماجراجو ام
[ترجمه گوگل]من نوعی مهاجمان هستم

9. Neil - the indefatigable road hog, tireless adventurer, tired.
[ترجمه ترگمان]ان یل خستگی ناپذیر و خستگی ناپذیر و خسته و خسته، خسته و خسته
[ترجمه گوگل]نیل - جادوگر غیرقابل جابجایی، ماجراجوی خستگی ناپذیر، خسته

10. An adventurer scaling Mount Hood in Oregon was caught in a sudden whiteout and phoned for help instead of waiting it out.
[ترجمه ترگمان]یکی از ماجراجویان کوه هود در اورگان با a ناگهانی دستگیر شد و به جای آن که منتظر بماند، به او تلفن کرد
[ترجمه گوگل]کوه هود در اورگان در حال جابجایی در معرض ماجراجوی بود که به طور ناگهانی از بین رفته و برای کمک به جای آنکه از آن انتظار برود، به کمک کمک کرد

11. The adventurer in at the deep end having briefly annexed the Omette Coleman quartet with Don Cherry.
[ترجمه ترگمان]این ماجراجو در انتهای آن به طور خلاصه the Coleman را به همراه Don Cherry الحاق کرده بود
[ترجمه گوگل]ماجراجو در انتهای عمیق به طور مختصر کوارتت Omette Coleman با Don Cherry را ضمیمه کرد

12. Adventure: The bariaur's wanderlust makes them an ideal adventurer.
[ترجمه ترگمان]ماجراجویی: سفر bariaur باعث می شود آن ها یک ماجراجو ایده آل باشند
[ترجمه گوگل]ماجراجویی: سرگردانۀ باروروره آنها را مهاجم ایده آل می سازد

13. He is an adventurer who traces leaky plumbing to its source.
[ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است که ردی از لوله های سوراخ به منبعش پیدا می کند
[ترجمه گوگل]او ماجراجویانه است که لوله کش های نشتی را به منبع خود می کشد

14. He was the fad of the hour, the adventurer who had stormed Parnassus while the gods nodded.
[ترجمه ترگمان]او مد روز بود، ماجراجو که در حالی که خدایان سرش را تکان می دادند به طرف کوه حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]او محزون ساعت بود، ماجراجویانی که پرناسوس را در حالی که خدایان سرش را تکان دادند حمله کردند

پیشنهاد کاربران

کلاهبردار، شیاد، مفسد در امور مالی

ماجراجو


کلمات دیگر: