1. those respectabilities that make group life bearable
آن ملاحظه کاری هایی که زندگی دسته جمعی را تحمل پذیر می کند
2. He found the dullness of his work scarcely bearable.
[ترجمه ترگمان]کار و ملال خود را به زحمت تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]او ناپایدار کار خود را به سختی قابل تحمل یافت
3. The money made life more bearable for her.
[ترجمه ترگمان]پول زندگی را برایش قابل تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]پول زندگی را برای او تحمل می کند
4. A cool breeze made the heat pleasantly bearable.
[ترجمه ترگمان]نسیم خنکی می وزید و گرما را به نحو خوشایندی تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]نسیم خنک گرما را خنثی کرد
5. She was the only thing that made life bearable.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی بود که زندگی را قابل تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]او تنها چیزی بود که زندگی را تحمل می کرد
6. It would be better, it might even be bearable, if only he knew what had become of James.
[ترجمه ترگمان]اگر می دانست که سر جیمز چه بر سر جیمز آمده است، ممکن است قابل تحمل باشد
[ترجمه گوگل]بهتر است، حتی ممکن است قابل تحمل باشد، در صورتی که فقط می دانست که چه چیزی از جیمز تبدیل شده است
7. Even Emma Thompson was bearable in it.
[ترجمه ترگمان]حتی اما تامپسون هم تحمل آن را داشت
[ترجمه گوگل]حتی امت تامپسون در آن قابل تحمل بود
8. Pain control medications may also make symptoms more bearable.
[ترجمه ترگمان]داروهای کنترل درد می توانند علائم را قابل تحمل کنند
[ترجمه گوگل]داروهای کنترل درد همچنین ممکن است علائم را تحمل کنند
9. The temperature was more than bearable, and in fact in his leather jacket he was far too warm.
[ترجمه ترگمان]گرما بیش از حد تحمل پذیر بود و در واقع در ژاکت چرمی او خیلی گرم بود
[ترجمه گوگل]دما بیش از قابل تحمل بود، و در واقع در کت چرمی او خیلی گرم بود
10. Even this might have been bearable if the King had not been tainted with the vices of meanness and frugality.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر شاه با گناهان meanness و frugality آلوده نشده بود، ممکن بود قابل تحمل باشد
[ترجمه گوگل]حتی اگر این پادشاه با عواطف بی رحم و بی کفایتی ناسازگار نبود، ممکن بود تحمل پذیر باشد
11. The climate is bearable.
[ترجمه ترگمان]آب و هوا قابل تحمل است
[ترجمه گوگل]آب و هوای قابل تحمل است
12. The only things that made her life bearable were the occasional visits from her grandchildren.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزهایی که زندگی او را قابل تحمل می کرد گاه دیدارهای گاه از نوه هایش بود
[ترجمه گوگل]تنها چیزهایی که زندگی او را تحمل می کرد، ملاقات های گاه به گاه از نوه های او بود
13. The camaraderie among fellow employees made the tedious work just bearable.
[ترجمه ترگمان]معاشرت با کارکنان کارکنان این کار خسته کننده را تحمل پذیر می کرد
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی در میان همکارانش، کار خسته کننده را فقط قابل تحمل کرد
14. As far as she was concerned, only the weekends made life bearable.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که به او مربوط می شد، تنها آخر هفته ها زندگی را قابل تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]تا آنجا که به او مربوط می شد، فقط آخر هفته ها زندگی را تحمل می کردند
15. His friendship was the one thing that made life bearable.
[ترجمه ترگمان]دوستی او تنها چیزی بود که زندگی را قابل تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]دوستی او تنها چیزی بود که زندگی را تحمل می کرد