کلمه جو
صفحه اصلی

begird


معنی : با کمر بند بستن، محاصره کردن
معانی دیگر : آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن

انگلیسی به فارسی

با کمربند بستن


ببخشید، با کمر بند بستن، محاصره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: begirds, begirding, begirded, begirt
• : تعریف: to fasten around; encircle.

• surround; gird about

مترادف و متضاد

با کمر بند بستن (فعل)
begird

محاصره کردن (فعل)
begird, girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguer, encompass, environ, seal off

جملات نمونه

Shiraz is begirded by mountains.

اطراف شیراز را کوه فرا گرفته است.



کلمات دیگر: