کلمه جو
صفحه اصلی

advisory


معنی : مشورتی
معانی دیگر : اندرزین، پندآمیز، صلاح اندیشانه

انگلیسی به فارسی

مشورتی


مشاوره، مشورتی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, providing, or containing advice.
مشابه: educational, instructive

- an advisory letter
[ترجمه ترگمان] یک نامه مشورتی
[ترجمه گوگل] یک نامه مشورتی

(2) تعریف: having the authority to give advice.
مترادف: consultative
مشابه: expert, professional

- an advisory committee
[ترجمه ترگمان] یک کمیته مشورتی
[ترجمه گوگل] یک کمیته مشورتی
اسم ( noun )
حالات: advisories
• : تعریف: a report containing information and, often, a warning.
مشابه: forecast, report, warning

- a weather advisory
[ترجمه ترگمان] یک مشاور آب و هوا
[ترجمه گوگل] مشاوره آب و هوا

• having the power to advise; containing advice
an advisory group, or a group or person with an advisory role gives suggestions, help, and information on a particular subject.

مترادف و متضاد

مشورتی (صفت)
advisory, deliberative, consultative

able, authorized to recommend


Synonyms: advising, consultative, consultive, counseling, helping, recommending


جملات نمونه

1. advisory council
هیئت مشورتی

2. an advisory body
هیئت (گروه) مشاورین

3. an advisory panel
گروه مشاوره

4. his role is purely advisory
نقش او صرفا جنبه ی مشورتی دارد.

5. The committee has a dual function, both advisory and regulatory.
[ترجمه ترگمان]این کمیته یک تابع دوگانه دارد، هم مشاور و هم قانون گذاری
[ترجمه گوگل]این کمیته دارای عملکرد دوگانه، هم مشاوره و هم نظارتی است

6. She is employed by the president in an advisory capacity.
[ترجمه ترگمان]او توسط رئیس جمهور در یک ظرفیت مشاوره ای استخدام شده است
[ترجمه گوگل]او توسط مشاور رئیس جمهور استخدام شده است

7. The head of department serves on the advisory panel.
[ترجمه ترگمان]رئیس بخش به هیات مشاور خدمت می کند
[ترجمه گوگل]رئیس بخش در هیئت مشورتی مشغول به کار است

8. He acted in an advisory capacity only.
[ترجمه ترگمان]او فقط با یک ظرفیت مشورتی وارد عمل شد
[ترجمه گوگل]او فقط در ظرفیت مشورتی عمل کرد

9. I have worked in an advisory capacity with many hospitals.
[ترجمه ترگمان]من در یک ظرفیت مشورتی با بسیاری از بیمارستان ها کار کرده ام
[ترجمه گوگل]من با بسیاری از بیمارستان ها مشغول به کار بوده ام

10. The council has an advisory.
[ترجمه ترگمان]شورا دارای یک مشاور است
[ترجمه گوگل]این شورا مشاوره دارد

11. He was appointed to the advisory committee last month.
[ترجمه ترگمان]او ماه گذشته به کمیته مشورتی منصوب شد
[ترجمه گوگل]او در ماه گذشته به کمیته مشورتی منصوب شد

12. We operate as an advisory service for schools.
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان یک خدمات مشاوره ای برای مدارس عمل می کنیم
[ترجمه گوگل]ما به عنوان یک مرکز مشاوره برای مدارس عمل می کنیم

13. She is the chair of the Defense Advisory Committee on Women in the Military.
[ترجمه ترگمان]او رئیس کمیته مشورتی دفاع زنان در ارتش است
[ترجمه گوگل]او رئیس کمیته مشاوره دفاعی زنان در ارتش است

14. The Careers Advisory Service will be running a series of workshops for students.
[ترجمه ترگمان]خدمات مشورتی مشاغل مجموعه ای از کارگاه ها را برای دانشجویان اداره خواهد کرد
[ترجمه گوگل]خدمات مشاوره شغلی یک سری کارگاه های آموزشی برای دانش آموزان اجرا خواهد کرد

15. The advisory panel disagreed with the decision.
[ترجمه ترگمان]هیات مشاور با این تصمیم مخالف است
[ترجمه گوگل]پانل مشورتی با تصمیم مخالف بود

advisory council

هیئت مشورتی


His role is purely advisory.

نقش او صرفاً جنبه‌ی مشورتی دارد.


پیشنهاد کاربران

صلاح اندیشانه

رهنمودی

مشاوره ای

an offical warning

مشاوره ای
مشورتی

نظارت

Advisory is a report giving info esp a warning


کلمات دیگر: