ورزش : شرکت در مسابقه دو بامانع
hurdling
ورزش : شرکت در مسابقه دو بامانع
انگلیسی به فارسی
موانع، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن
انگلیسی به انگلیسی
• footrace in which the competitors must jump over and pass a series of hurdles
جملات نمونه
1. Finding enough money for the project was the first hurdle.
[ترجمه ترگمان]یافتن پول کافی برای این پروژه اولین مانع بود
[ترجمه گوگل]پیدا کردن پول کافی برای این پروژه اولین مانع بود
[ترجمه گوگل]پیدا کردن پول کافی برای این پروژه اولین مانع بود
2. She is the favourite to strike gold in the 400 metres hurdles.
[ترجمه ترگمان]او مورد توجه قرار گرفتن طلا در ۴۰۰ متر با مانع است
[ترجمه گوگل]او علاقه مند به حمله به طلا در موانع 400 متر است
[ترجمه گوگل]او علاقه مند به حمله به طلا در موانع 400 متر است
3. With her speed and agility, Cage cut out all her competitors in the hurdle race.
[ترجمه ترگمان]با سرعت و چابکی او، کیج (کیج)تمام رقبای خود را در مسابقه رقابت حذف می کند
[ترجمه گوگل]با سرعت و چابکی او، کاید تمام رقبای خود را در مسابقه مانع از بین برد
[ترجمه گوگل]با سرعت و چابکی او، کاید تمام رقبای خود را در مسابقه مانع از بین برد
4. She cleared the first few hurdles easily.
[ترجمه ترگمان]او اولین موانع را به راحتی از بین برد
[ترجمه گوگل]او چندین موانع را به راحتی پاک کرد
[ترجمه گوگل]او چندین موانع را به راحتی پاک کرد
5. Two-thirds of candidates fail at this first hurdle and are packed off home.
[ترجمه ترگمان]دو سوم از نامزدها در اولین مانع شکست می خورند و به خانه باز می گردند
[ترجمه گوگل]دو سوم از نامزدها در این اولین موانع شکست می گیرند و از خانه خارج می شوند
[ترجمه گوگل]دو سوم از نامزدها در این اولین موانع شکست می گیرند و از خانه خارج می شوند
6. His horse fell at the final hurdle.
[ترجمه ترگمان]اسبش در آخرین پله سقوط کرد
[ترجمه گوگل]اسب او در موانع نهایی سقوط کرد
[ترجمه گوگل]اسب او در موانع نهایی سقوط کرد
7. He hurdled a fence and went into her yard.
[ترجمه ترگمان]از نرده ای بیرون آمد و به حیاط رفت
[ترجمه گوگل]او یک حصار را تکان داد و به حیاطش رفت
[ترجمه گوگل]او یک حصار را تکان داد و به حیاطش رفت
8. He fell at the last hurdle.
[ترجمه ترگمان] تو آخرین مسابقه سقوط کرد
[ترجمه گوگل]او در آخرین مانع افتاد
[ترجمه گوگل]او در آخرین مانع افتاد
9. He hurdled the gate and scrambled up the hill.
[ترجمه ترگمان]از دروازه بیرون رفت و از تپه بالا رفت
[ترجمه گوگل]او دروازه را تکان داد و تپه را تکان داد
[ترجمه گوگل]او دروازه را تکان داد و تپه را تکان داد
10. This is perhaps the most difficult hurdle that we face.
[ترجمه ترگمان]این شاید سخت ترین مشکلی باشد که ما با آن روبرو هستیم
[ترجمه گوگل]این شاید سخت ترین مانع است که ما با آن مواجه هستیم
[ترجمه گوگل]این شاید سخت ترین مانع است که ما با آن مواجه هستیم
11. There are still a few technical problems/obstacles/hurdles to be surmounted before the product can be put on sale to the public.
[ترجمه ترگمان]هنوز چند مشکل فنی وجود دارد \/ موانع \/ موانعی بر سر راه قرار گرفتن قبل از اینکه محصول بتواند بر روی فروش به عموم گذاشته شود
[ترجمه گوگل]هنوز هم چند مشکل فنی / موانع / مانعی وجود دارد که باید پیش از فروش محصول به عموم مردم برطرف شود
[ترجمه گوگل]هنوز هم چند مشکل فنی / موانع / مانعی وجود دارد که باید پیش از فروش محصول به عموم مردم برطرف شود
12. He crossed the lawn and hurdled the short fence.
[ترجمه ترگمان]از چمن ها گذشت و نرده کوتاه را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او از چمن عبور کرد و حصار کوتاهی را تکان داد
[ترجمه گوگل]او از چمن عبور کرد و حصار کوتاهی را تکان داد
13. You have to hurdle to London and get the intelligence back.
[ترجمه ترگمان]شما باید به لندن بروید و اطلاعات را به دست آورید
[ترجمه گوگل]شما باید به لندن مواجه شوید و اطلاعات را دوباره دریافت کنید
[ترجمه گوگل]شما باید به لندن مواجه شوید و اطلاعات را دوباره دریافت کنید
14. Well we've cleared the first hurdle; let's see what happens next.
[ترجمه ترگمان]- خب، ما اولین مانع رو برداشتیم ببینیم بعدش چه اتفاقی می افته
[ترجمه گوگل]خوب ما اولین موانع را پاک کردیم؛ بیایید ببینیم چه اتفاقی می افتد
[ترجمه گوگل]خوب ما اولین موانع را پاک کردیم؛ بیایید ببینیم چه اتفاقی می افتد
15. He hurdled the fence and ran off down the street.
[ترجمه ترگمان]از نرده گذشت و از خیابان گذشت
[ترجمه گوگل]او حصار را تکان داد و در خیابان راه افتاد
[ترجمه گوگل]او حصار را تکان داد و در خیابان راه افتاد
پیشنهاد کاربران
ورزش دو با مانع
کلمات دیگر: