ذاتا، فی حد ذاته، اصلا، حقیقه
intrinsically
ذاتا، فی حد ذاته، اصلا، حقیقه
انگلیسی به فارسی
ذاتا
انگلیسی به انگلیسی
• in an essential manner, naturally, inherently, innately
جملات نمونه
1. I did not expect the job to be intrinsically rewarding.
[ترجمه موسی] من انتظار نداشتم که این کار اساساً ( بخودی خود ) پاداش آور باشد.
[ترجمه ترگمان]انتظار نداشتم که این کار ذاتا rewarding باشد[ترجمه گوگل]من انتظار ندارم که این شایستگی ذاتی باشد
2. Sometimes I wonder if people are intrinsically evil.
[ترجمه موسی] گاهی اوقات من تعجب می کنم که آیا مردم به طور ذاتی شرور هستند؟
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها تعجب می کنم که آیا مردم ذاتا شریر هستند یا نه[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من تعجب می کنم که افراد ذاتا بد هستند
3. This subject is intrinsically interesting and worthy of study in its own right.
[ترجمه موسی] این موضوع بخودی خود جالب و به نوبه خودش شایسته ( درخور ) مطالعه است.
[ترجمه ترگمان]این موضوع ذاتا جالب و شایسته مطالعه در سمت راست خود است[ترجمه گوگل]این موضوع ذاتا جالب و ارزشمند است که به تنهایی مطالعه شود
4. Science is seen as intrinsically good.
[ترجمه موسی] علم ذاتاً خوب تلقی می شود.
[ترجمه ترگمان]علم ذاتا خوب دیده می شود[ترجمه گوگل]علم به عنوان ذاتا خوب است
5. There is nothing intrinsically wrong with the idea .
[ترجمه موسی] بخودی خود ( اساساً ) هیچ مشکلی با این ایده وجود ندارد.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز ذاتا اشتباهی در مورد این ایده وجود ندارد[ترجمه گوگل]هیچ ایده ای در ذهن خود اشتباه نیست
6. Of course, there is nothing intrinsically quantum mechanical in what has been said so far.
[ترجمه ترگمان]البته، هیچ چیز ذاتا مکانیک کوانتومی در آنچه تا کنون گفته شده است وجود ندارد
[ترجمه گوگل]البته، چیزی که ذاتا مکانیکی کوانتومی است، چیزی است که تا کنون گفته شده است
[ترجمه گوگل]البته، چیزی که ذاتا مکانیکی کوانتومی است، چیزی است که تا کنون گفته شده است
7. Joseph Harker Is there anything intrinsically upward about the north pole?
[ترجمه ترگمان]جوزف Harker آیا چیزی ذاتا به سمت قطب شمال وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]جوزف هارکر آیا چیزی در درون قطب شمال وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]جوزف هارکر آیا چیزی در درون قطب شمال وجود دارد؟
8. Zygotes are intrinsically more difficult-yet efficiency clearly has to be much higher, for zygotes are precious commodities.
[ترجمه ترگمان]zygotes ذاتا سخت تر هستند - با این حال کارایی به وضوح باید بسیار بالاتر باشد، چرا که zygotes کالاهای گران بها هستند
[ترجمه گوگل]Zygotes به طور ذاتی دشوار است، اما کارایی باید به مراتب بالاتر باشد، زیرا zygotes کالاهای گرانبها است
[ترجمه گوگل]Zygotes به طور ذاتی دشوار است، اما کارایی باید به مراتب بالاتر باشد، زیرا zygotes کالاهای گرانبها است
9. Another is that commercial property is intrinsically less liquid than even distressed third-world debt.
[ترجمه ترگمان]موضوع دیگر این است که مالکیت تجاری ذاتا کم تر از بدهی جهانی سوم است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر این است که اموال تجاری ذاتا مایع کمتر از حتی بدهی دشوار جهان است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر این است که اموال تجاری ذاتا مایع کمتر از حتی بدهی دشوار جهان است
10. One possibility is that certain junctions are both intrinsically more memorable and more risky than others.
[ترجمه ترگمان]یک احتمال این است که برخی از اتصالات ذاتا به یاد ماندنی و خطرناک تر از بقیه هستند
[ترجمه گوگل]یک احتمال این است که برخی از اتصالات هر دو ذاتا بیشتر خاطره انگیز و خطرناک تر از دیگران است
[ترجمه گوگل]یک احتمال این است که برخی از اتصالات هر دو ذاتا بیشتر خاطره انگیز و خطرناک تر از دیگران است
11. Of course, there's no point in doing something intrinsically dull just for the sake of it.
[ترجمه ترگمان]البته، هیچ فایده ای ندارد که کاری انجام بدهد، فقط به خاطر آن
[ترجمه گوگل]البته، به خاطر آن، هیچ کاری انجام نداده است
[ترجمه گوگل]البته، به خاطر آن، هیچ کاری انجام نداده است
12. For nothing can be called intrinsically valuable unless it is actually valued by some conscious being.
[ترجمه ترگمان]زیرا هیچ چیز ذاتا با ارزش نیست مگر اینکه در واقع ارزشمند باشد
[ترجمه گوگل]برای هیچ چیز نمی توان ارزش ذاتا نامیده می شود، مگر آنکه در واقع بعضی از موجودات آگاه ارزشمند است
[ترجمه گوگل]برای هیچ چیز نمی توان ارزش ذاتا نامیده می شود، مگر آنکه در واقع بعضی از موجودات آگاه ارزشمند است
13. And so it went on: a series of intrinsically meaningless turns that gained a semblance of significance through weekly repetition.
[ترجمه ترگمان]و بدین ترتیب ادامه یافت: یک سری از دو نوبت بی معنی که از طریق تکرار هفتگی به صورت ظاهری معنی دار درآید
[ترجمه گوگل]و به همین ترتیب ادامه داد: مجموعه ای از چرخش های ذاتی بی معنی است که از طریق تکرار هفتگی ظاهر قابل توجهی به دست آورد
[ترجمه گوگل]و به همین ترتیب ادامه داد: مجموعه ای از چرخش های ذاتی بی معنی است که از طریق تکرار هفتگی ظاهر قابل توجهی به دست آورد
14. Ford V6 conversions are intrinsically even less desirable - though worth considering as a cheap and reliable engine.
[ترجمه ترگمان]تبدیلات Ford ذاتا کم تر مطلوب هستند، اگر چه به عنوان یک موتور ارزان و قابل اعتماد، ارزش توجه دارند
[ترجمه گوگل]تبدیل V6 فورد به طور ذاتی حتی کمتر مطلوب است - گرچه ارزش آن را به عنوان موتور ارزان و قابل اطمینان مورد توجه قرار می دهد
[ترجمه گوگل]تبدیل V6 فورد به طور ذاتی حتی کمتر مطلوب است - گرچه ارزش آن را به عنوان موتور ارزان و قابل اطمینان مورد توجه قرار می دهد
15. Intrinsically motivated, for the most part, the people in them are buoyed by the joy of problem solving.
[ترجمه ترگمان]با انگیزه Intrinsically، برای اکثر افراد، مردم در آن ها از لذت حل مساله شناور هستند
[ترجمه گوگل]به طور ذاتی انگیزه، به طور عمده، مردم در آنها با شادی حل مشکل حل شده است
[ترجمه گوگل]به طور ذاتی انگیزه، به طور عمده، مردم در آنها با شادی حل مشکل حل شده است
پیشنهاد کاربران
فطرتا
طبیعتا، طبعا
فی نفسه
درونی
intrinsically ( adv ) = ذاتاً، به طور ذاتی، اساساً، حقیقتاً، طبعاً، طبیعتاً، بخودی خود، فطرتاً، اصلاً، باطناً ( در باطن خود )
Definition =به طوری که یک ویژگی فوق العاده مهم و اساسی یک شخص یا چیز است/
example:
1 - The college and the community are intrinsically linked.
دانشکده و جامعه ذاتاً با هم پیوند دارند.
2 - There's something intrinsically wrong with taking advantage of children.
سوء استفاده از استفاده از کودکان ذاتاً ( اساساً ) مشکل دارد.
3 - There's no reason why men should intrinsically be more attracted to sports.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردان اساساٌ بیشتر مجذوب ورزش شوند.
4 - Dressing well is something intrinsically important to them.
خوب لباس پوشیدن چیزی است اساساٌ مهم برای آنها.
5 - You should do what you intrinsically know is right.
شما باید کاری را انجام دهید که می دانید اساساٌ درست است.
Definition =به طوری که یک ویژگی فوق العاده مهم و اساسی یک شخص یا چیز است/
example:
1 - The college and the community are intrinsically linked.
دانشکده و جامعه ذاتاً با هم پیوند دارند.
2 - There's something intrinsically wrong with taking advantage of children.
سوء استفاده از استفاده از کودکان ذاتاً ( اساساً ) مشکل دارد.
3 - There's no reason why men should intrinsically be more attracted to sports.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردان اساساٌ بیشتر مجذوب ورزش شوند.
4 - Dressing well is something intrinsically important to them.
خوب لباس پوشیدن چیزی است اساساٌ مهم برای آنها.
5 - You should do what you intrinsically know is right.
شما باید کاری را انجام دهید که می دانید اساساٌ درست است.
کلمات دیگر: