کلمه جو
صفحه اصلی

becalm


معنی : ارام کردن، از پیشرفت بازداشتن، تسلی دادن، خاطر جمع بودن
معانی دیگر : (کشتی بادبان دار) بی حرکت ماندن (در اثر نبودن باد)، متوقف شدن، (بیشتر در مورد دریا) آرام کردن، بی سروصدا کردن، از پیشرفت بازداشتن دراثر فقدان باد

انگلیسی به فارسی

آرام باش، از پیشرفت بازداشتن، ارام کردن، تسلی دادن


(دریانوردی) از پیشرفت بازداشتن (در اثر فقدان باد)، آرام کردن، تسلی دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: becalms, becalming, becalmed
• : تعریف: to make (a sailing vessel) motionless from lack of wind.

- Our boat was becalmed for six days.
[ترجمه ترگمان] کشتی ما شش روز آرام گرفته بود
[ترجمه گوگل] قایق ما به مدت شش روز افزایش یافت

• calm, soothe; keep wind from sails
if a sailing ship is becalmed, it is unable to move because there is no wind.

مترادف و متضاد

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

از پیشرفت بازداشتن (فعل)
becalm

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

خاطر جمع بودن (فعل)
be assured, be calm

جملات نمونه

We were becalmed for five days.

پنج روز (در دریا) متوقف ماندیم.


1. The doctor becalmed the agitated patient.
[ترجمه ترگمان]دکتر که از وضع بیمار آرام گرفته بود،
[ترجمه گوگل]دکتر، بیمار تحریک شده را تشخیص داد

2. The Stock Market was becalmed yesterday as dealers waited for company results.
[ترجمه ترگمان]بازار بورس دیروز به عنوان فروشندگان منتظر نتایج شرکت راکد شد
[ترجمه گوگل]بازار بورس روز گذشته به بازار عرضه شد و معامله گران منتظر نتایج شرکت ها بودند

3. We were becalmed off Dungeness for several hours.
[ترجمه ترگمان]برای چند ساعت توقف کردیم
[ترجمه گوگل]ما برای چندین ساعت از Dungeness استفاده کردیم

4. My stomach got worse when the schooner was becalmed.
[ترجمه ترگمان]وقتی کشتی آرام آرام آرام گرفت، معده ام بدتر شد
[ترجمه گوگل]معده من وقتی که شونر از بین می رفت، بدتر شد

5. The ship was becalmed.
[ترجمه ترگمان]کشتی آرام گرفته بود
[ترجمه گوگل]این کشتی بیهوده بود

6. Too much assimilation and one is becalmed in the doldrums and no progress is possible at all.
[ترجمه ترگمان]ادغام بسیار زیاد و یکی از آن ها در doldrums راکد است و هیچ پیشرفتی امکان پذیر نیست
[ترجمه گوگل]بیش از حد جذب و یکی در معضلات دچار ضعف و بدون پیشرفت است ممکن است در همه

7. Solti's reading veers between being becalmed and frenzied, with little feeling for an overview of the vast score.
[ترجمه ترگمان]کتاب خواندن Solti بین آرام و دیوانه وار، با احساس کمی برای یک مرور کلی از این امتیاز وسیع
[ترجمه گوگل]خواندن سولتی در بین بودن و ناامید کننده است، با احساس کمی برای یک مرور کلی از نمره گسترده

8. It was the becalmed middle of a Sunday afternoon.
[ترجمه ترگمان]در وسط یک بعدازظهر یکشنبه ای آفتابی و آرام بود
[ترجمه گوگل]این وسط یک روز بعد از ظهر یکشنبه بود

9. A ship becalmed in the Doldrums, near the equator, need only carry auxiliary sails made of reflecting material.
[ترجمه ترگمان]کشتی becalmed در the، نزدیک خط استوا، تنها نیاز دارد تا بادبان های کمکی از مواد منعکس کننده داشته باشند
[ترجمه گوگل]یک کشتی که در Doldrums واقع شده است، در نزدیکی استوا، فقط باید بادبان های کمکی ساخته شده از مواد منعکس کننده را حمل کنند

10. I too was becalmed, though the Sirens were inaudible.
[ترجمه ترگمان]من هم آرام گرفته بودم، هر چند صدای Sirens شنیده نمی شد
[ترجمه گوگل]من هم همینطور بود، هرچند که آژیرها نامفهوم بودند

11. He planned to keep them idle, like some ship's crew becalmed miles from shore.
[ترجمه ترگمان]او می خواست آن ها را عاطل و باطل نگه دارد، مثل جاشو ان کشتی که از ساحل دور شده باشد
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی کرد که آنها را بیکار نگه دارد، مانند برخی از خدمه کشتی که مایل به ساحل هستند


کلمات دیگر: