کلمه جو
صفحه اصلی

bedouin


معنی : بدوی، بادیه نشین، عرب بیابانی
معانی دیگر : (قدیمی) دیوانه، (از ریشه ی عربی)، عرب بادیه نشین، pl عرب بیابانی

انگلیسی به فارسی

بدوین، بدوی، بادیه نشین، عرب بیابانی


( s -، bedouin . pl ) عرب بیابانی، بادیه‌نشین، بدوی


انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to bedouins (desert dwelling nomadic tribes)
nomad, wanderer; member of the bedouin peoples (desert dwelling nomadic tribes)
a bedouin is a member of the nomadic tribes of the north african, syrian, and arabian deserts.

اسم ( noun )
حالات: Bedouin, Bedouins, Beduin, Beduins
(1) تعریف: any tribe or member of a tribe of Arab nomads living in the deserts of the Arabian Peninsula, Syria, or North Africa.

(2) تعریف: any nomad; wanderer.

مترادف و متضاد

بدوی (اسم)
bedouin, nomad

بادیه نشین (اسم)
bedouin

عرب بیابانی (اسم)
bedouin

جملات نمونه

1. Small desert rodents and the Bedouin goat can survive short periods of dehydration which result in a 20-30 percent weight loss.
[ترجمه ترگمان]جوندگان کوچک صحرایی و بز بادیه نشین می توانند به مدت کوتاهی از کمبود آب بدن جان سالم به در ببرند که منجر به کاهش ۲۰ تا ۳۰ درصد کاهش وزن می شود
[ترجمه گوگل]جوندگان بیضوی کوچک و بزوودی بدوئین می توانند مدت کوتاهی از کم آبی بدن را زنده نگه دارند که منجر به کاهش وزن 20 تا 30 درصد می شود

2. It is a Bedouin band; and next morning there remains not a single living soul within those city walls.
[ترجمه ترگمان]این یک گروه بادیه نشین است و صبح روز بعد یک روح زنده در آن دیواره ای شهر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]این باندین Bedouin است؛ و صبح روز بعد یک روح زنده تنها در داخل دیوارهای شهر وجود ندارد

3. It made me think of a Bedouin taking out his prayer carpet and unrolling it in the vastness of the desert.
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که من فکر کنم که یک Bedouin فرش his را بیرون می اورد و آن را در vastness صحرا باز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این باعث شد که من به یک بندهوین از فرش دعا بیاموزم و آن را در گستره بیابان باز کنم

4. A dusty sentinel's box held a bedouin guard who saluted us as we drove into the parking area.
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما وارد محوطه پارکینگ شدیم، یک جعبه نگهبانی عرب ها بود که با ما سلام و احوال پرسی کرد
[ترجمه گوگل]جعبه نگهبان گرد و غبار یک نگهبان بولیوی را برگزار کرد که ما را به سمت پارکینگ برد

5. Five Bedouin musicians knelt on a Persian carpet, playing rebabs, traditional stringed instruments, and crooning traditional Omani songs in the gathering darkness.
[ترجمه ترگمان]پنج نفر از نوازندگان بادیه نشین در یک فرش پارسی زانو زدند، ابزارهای زهی سنتی را می نوازند، سازه ای زهی سنتی را می نوازند، و آوازهای سنتی عمانی در تاریکی فزاینده را زمزمه می کنند
[ترجمه گوگل]پنج آواز بدمینتون در یک فرش ایرانی، با بازی کردن مجسمه ها، آلات موسیقی سنتی و آواز سنتی عمانی در تاریکی جمع شده شلوغ شده اند

6. Then suddenly the Bedouin flared out for a brief century of splendour.
[ترجمه ترگمان]سپس ناگهان بدویان به خاطر یک قرن شکوه و شکوه به راه افتادند
[ترجمه گوگل]سپس ناگهان بدوئین برای یک قرن کوتاه از شکوه و جلال افتاد

7. When you come into a chief in the Bedouin tent.
[ترجمه ترگمان]وقتی اومدی تو چادر Bedouin
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما به یک رئیس در بدوین چادر می روید

8. In 194 young Bedouin shepherds, searching for a stray goat in the Judean Desert, entered a long-untouched cave and found jars filled with ancient scrolls .
[ترجمه ترگمان]در این میان چوپان جوانی که در صحرای judean سرگردان شده بود به دنبال یک بز ولگرد سرگردان در صحرای judean وارد شد و در یک غار طولانی و دست نخورده وارد شد و jars پر از آثار باستانی پیدا شد
[ترجمه گوگل]در 194 چوپان جوان Bedouin، در جستجوی یک بز زنبق در صحرای یهودا، وارد یک غار ناپدید شده طولانی و کوزه های پر از اسکله های باستانی یافت

9. Growth in from the blue sea pearls removed Bedouin population of pearls, mysterious radiance.
[ترجمه ترگمان]دانه های مروارید دریای آبی رنگ مردم بادیه نشین را از مروارید، تشعشع اسرار آمیز حذف کردند
[ترجمه گوگل]رشد در از مروارید آبی دریایی حذف Bedouin جمعیت مروارید، تابش مرموز

10. Bedouin guides wrapped in blankets rest atop Mt . Sinai in Egypt on Aug. 200
[ترجمه ترگمان]راهنماهای بادیه نشین در blankets در بالای ام تی در روز ۲۰۰ اوت، سینا در مصر
[ترجمه گوگل]راهنماهای Bedouin پیچیده در پتو استراحت در بالای Mt سینا در مصر در اوت 200

11. A hospital spokesperson reported that the Bedouin returned to his tent in the Negev Desert to tend his goats.
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی بیمارستان گزارش داد که بدویان به چادرش در صحرای نگب پناه می برند
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی بیمارستان گزارش داد که بدویین به چادر خود در صحرای نگوه بازگشت و به بزهاش خیره شد

12. Alongside Wadi Naam, a dusty Bedouin camp of 000 people, a toxic waste plant puffs away.
[ترجمه ترگمان]وادی حمد، یک قرارگاه نظامی متشکل از ۰۰۰ هزار مردم، یک گیاه waste سمی و سمی بود که از آن ها دور می شد
[ترجمه گوگل]همراه با وادی نعم، اردوگاه گردوغبار گرد و غبار 000 نفر، یک کارخانه زباله سمی، از بین می رود

13. Bedouin tribal elder tends camels at nightfall in Sahamah, Oman.
[ترجمه ترگمان]بزرگان قبیله بادیه نشین در هنگام غروب در Sahamah، عمان، شترها را دوست دارند
[ترجمه گوگل]بزرگان قبیله بدوین در شام در ساحه عمان تمایل به شتر دارند

14. They are presented as patriarchal Bedouin chiefs.
[ترجمه ترگمان]اونا رو به عنوان Bedouin patriarchal معرفی کردن
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان فرماندهان فرقه پدرسالاری معرفی می شوند


کلمات دیگر: