کلمه جو
صفحه اصلی

char


معنی : زغال، جسم زغال، کار روز مزد و اتفاقی، تبدیل به زغال کردن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن، انجام دادن
معانی دیگر : زغال کردن، سوزاندن و تبدیل به زغال کردن، نیمسوز کردن یا شدن، رجوع شود به: chare، (انگلیس - خودمانی) رجوع شود به: charwoman، (انگلیس - عامیانه) کلفتی کردن، پیشخدمتی کردن، (جانور شناسی) ماهی آزاد شکم سرخ (جنس salvelinus)

انگلیسی به فارسی

( charr =) زغال، تبدیل به زغال کردن


برگشتن، انجام دادن، کردن، بازگشت، فرصت، کار روزمزد و اتفاقی


تبدیل به زغال کردن، نیم‌سوز کردن، نیم‌سوز شدن، زغال، جسم زغال


کاراکتر، زغال، جسم زغال، کار روز مزد و اتفاقی، تبدیل به زغال کردن، انجام دادن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chars, charring, charred
(1) تعریف: to cook or burn so that the surface is blackened; scorch.
مترادف: sear
مشابه: barbecue, blacken, broil, burn, cook, grill, scorch, singe

- The chef charred the meat on the grill with expert skill.
[ترجمه ترگمان] آشپز گوشت را با مهارت تخصصی روی توری کباب کرد
[ترجمه گوگل] سرآشپز گوشت را بر روی کوره با مهارت متخصص تمرکز می کند

(2) تعریف: to burn or otherwise reduce to charcoal.
مترادف: burn, carbonize
مشابه: blacken, burn down, incinerate

- The fire charred several acres of forest.
[ترجمه ترگمان] آتش چند جریب از جنگل روشن شد
[ترجمه گوگل] آتش سوزی چندین هکتار جنگل
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become scorched or reduced to charcoal.
مترادف: scorch
مشابه: blacken, burn
اسم ( noun )
• : تعریف: any substance or surface that has been charred.
مشابه: ash, charcoal

• cleaning woman
scorch, singe, burn; be scorched; do cleaning work
char is tea:an old-fashioned word.
a char is a woman who is employed to clean houses or offices:an old-fashioned word.
if a woman is charring, she is working as a cleaner in an office or private house:an old-fashioned word.
see also charred.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ذغال نیم سوز باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آلی بوجود می آید. این ماده می تواند برای تولید گرما سوزانده شود یا اگر خالص باشد، برای تولید کربن فعال شده به عنوان یک واسطه صافی کردن، مورد استفاده قرار بگیرد. نیز ببینید: کک، زغال چوب.
[پلیمر] زغال

مترادف و متضاد

زغال (اسم)
char, coal, charcoal

جسم زغال (اسم)
char

کار روز مزد و اتفاقی (اسم)
char, chare

تبدیل به زغال کردن (فعل)
char, coke

نیمسوز شدن (فعل)
char

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

نیم سوز کردن (فعل)
parch, char

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

scorch, sear


Synonyms: burn, carbonize, cauterize, singe


جملات نمونه

1. Roast the peppers until the skin begins to char and blister.
[ترجمه Sina] برشته کنید فلفل ها را ( یعنی بگیرید زیر آتش ، روی اجاق ) تا اینکه پوست فلفل شروع کنه به سوخته شدن و پوستش سیاه بشه , و همچنین سطحش پف کنه ( این معنی blister می باشد بلیستر یعنی اینکه سطح زیر چیزی متورم بشه و باد کنه ، همون پف کردن و معنای دیگه هم به معنی تاول و تاول زدن )
[ترجمه ترگمان]آن فلفل کبابی را تا وقتی که پوست از char و blister شروع شود، کباب کنید
[ترجمه گوگل]فلفل را پودر کنید تا پوست شروع به چاشنی و تاول زده شود

2. Halve the peppers and char the skins under a hot grill.
[ترجمه ترگمان]فلفل را فشار داد و پوست را زیر یک کباب داغ گاز گرفت
[ترجمه گوگل]نصف فلفل ها را اضافه کنید و پوست را زیر یک کوره گرم گرم کنید

3. Tim hers too may char and survive in structures, or at least leave a clear impression in the hardened mud.
[ترجمه ترگمان]تیم او نیز ممکن است ماهی قزل آلای آزاد داشته باشد و در سازه ها زنده بماند، یا حداقل یک تاثیر روشن در گل سخت شده باقی بگذارد
[ترجمه گوگل]تیم خود نیز ممکن است در ساختارها باقی بماند و یا در ساختارها زنده بماند، یا حداقل احساس گناه در گلدان سخت را ترک کند

4. Exit char, foaming at the mouth.
[ترجمه ترگمان]خروجی ماهی قزل آلای که در دهان کف کرده بود
[ترجمه گوگل]خروج از چرم، فوم در دهان

5. Mum was a char, dad a dustman.
[ترجمه ترگمان]مامان یه یارو روباز بود، بابا هم کلاه dustman داشت
[ترجمه گوگل]مادر یک کاراکتر بود، پدر گرداننده

6. Such materials char and melt, rapidly absorbing and dissipating energy as they do so.
[ترجمه ترگمان]این مواد قزل آلای خام و مواد مذاب، به سرعت جذب انرژی می شوند و انرژی پراکنده می شوند
[ترجمه گوگل]چنین مواد شفاف و ذوب شده، به سرعت جذب و از بین بردن انرژی به عنوان آنها انجام می دهند

7. Naturally she switched to being a char!
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که او عوض شده بود
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی او تبدیل به یک کاراکتر!

8. The residue, a carbon-based char, can be used instead of activated carbon in, for instance, sewage works.
[ترجمه ترگمان]باقیمانده، یک قزل آلای کربن بر پایه کربن، می تواند به جای کربن فعال شده، به عنوان مثال، کار فاضلاب استفاده شود
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کارهای فاضلاب، به جای کربن فعال، باقی مانده می تواند به کاربندی کربن برسد

9. Local char set is bad. If provided, must be 24 characters.
[ترجمه ترگمان]مجموعه ماهی قزل آلای محلی بد است در صورت ارایه، باید ۲۴ کاراکتر باشد
[ترجمه گوگل]مجموعه کاراکتر محلی بد است در صورت ارائه، باید 24 کاراکتر باشد

10. Bone char, as a raw bone salt, may be used to reduce the fluoride concentration in drinking water to acceptable limit.
[ترجمه ترگمان]ماهی قزل آلای استخوان به عنوان نمک اولیه استخوان ممکن است برای کاهش غلظت فلورید در آب آشامیدنی به حد قابل قبولی به کار رود
[ترجمه گوگل]چربی استخوان، به عنوان یک نمک استخوان خام، ممکن است برای کاهش غلظت فلوراید در آب آشامیدنی به حد قابل قبول مورد استفاده قرار گیرد

11. Returns the string of bytes used to sort Char.
[ترجمه ترگمان]رشته the که برای نوع چار استفاده می شود را برمی گرداند
[ترجمه گوگل]رشته ای از بایت های مورد استفاده برای مرتب سازی چار را باز می کند

12. The Schneider Char d'Assault tank was France's first real attempt at differentiating dedicated tanks from dedicated self-propelled gun systems.
[ترجمه ترگمان]تانک تهاجمی (اشنایدر چار)اولین تلاش واقعی فرانسه برای متمایز کردن تانک های اختصاصی از سیستم های مسلسل مجهز به خود بود
[ترجمه گوگل]تانک Schneider Char d'Assault نخستین تلاش واقعی فرانسه برای تمیز کردن مخازن اختصاصی از سیستم های تفنگ خودکاری بود

13. I/O;Char(*)Return error information.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات خطای بازگشت \/ O؛ چار (*)
[ترجمه گوگل]I / O؛ Char (*) اطلاعات خطای بازگشت

14. I/O;Char(*)Return error information for the caller.
[ترجمه ترگمان](I \/ O؛ چار (*)اطلاعات خطای بازگشت برای تماس گیرنده را دریافت کنید
[ترجمه گوگل]I / O؛ Char (*) اطلاعات خطای بازگشتی برای تماس گیرنده

15. For easy peeling, grill the peppers until the skin starts to char.
[ترجمه ترگمان]برای پوست کندن آسان، فلفل را تا وقتی که پوست به ماهی قزل آلای تبدیل شود
[ترجمه گوگل]برای لایه برداری آسان، فلفل قرمز را تا زمانی که پوست شروع به کار می کند

Sugar chars at 400c.

شکر در حرارت 400 درجه سانتیگراد تبدیل به زغال می‌شود.


They found his charred body.

جسد نیم‌سوخته او را پیدا کردند.


Some of the antique objects were charred by the fire.

برخی از اشیای عتیقه در آتش‌سوزی نیم‌سوز شدند.


پیشنهاد کاربران

مشخصه

چزغاله کردن


کلمات دیگر: