کلمه جو
صفحه اصلی

full scale


طبق معیار یا اندازه ی متعارف یا اولیه، به حداکثر، به بیشترین درجه، کامل و دقیق، تمام و کمال، بی کم و کاست، همه جانبه، به تمام معنی، تمام عیار، باندازه کامل بمقیاس کامل

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a copy or model, having the same dimensions as the original; not reduced.

(2) تعریف: at full use, capacity, or the like; using all available resources.

- a full-scale campaign against illiteracy
[ترجمه ترگمان] یک مبارزه با مقیاس کامل علیه بی سوادی
[ترجمه گوگل] یک مبارزه در مقابله با بی سوادی

• full-scale things have all the features that are possible and are done to the greatest possible extent.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مقیاس کامل - مقیاس کامل [ اف اس] بیشترین مقداری که در هر گستره ی مشخص از وسیله اندازه گیری می توان قرائت کرد.
[پلیمر] مقیاس حقیقی

جملات نمونه

1. full-scale warfare
جنگ همه جانبه

2. a full-scale drawing
نقاشی به اندازه ی اولیه

3. It was impossible to comprehend the full scale of the disaster.
[ترجمه ترگمان]محال بود بتوان آن فاجعه را درک کرد
[ترجمه گوگل]مقیاس کامل فاجعه را نمی توان درک کرد

4. It was several days before the full scale of the accident became clear.
[ترجمه ترگمان]چند روز طول کشید تا تمام ابعاد تصادف مشخص شد
[ترجمه گوگل]چند روز پیش بود که مقیاس کامل حادثه مشخص شد

5. A structural survey revealed the full scale of the damage.
[ترجمه ترگمان]یک بررسی ساختاری، مقیاس کامل این آسیب ها را نشان داد
[ترجمه گوگل]یک بررسی ساختاری، مقیاس کامل آسیب را نشان داد

6. The full scale of the disaster has yet to sink in.
[ترجمه ترگمان]مقیاس کامل فاجعه هنوز در حال غرق شدن است
[ترجمه گوگل]مقیاس کامل فاجعه هنوز در حال فرو رفتن است

7. Full scale reform of official secrets legislation is still very much a topic of current debate.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات در مقیاس کامل قانون اسرار اداری هنوز هم موضوع بحث کنونی است
[ترجمه گوگل]اصلاحات کامل مقدماتی قانون اسرار رسمی هنوز موضوع بحث های کنونی است

8. Assignments will include process development, pilot plant and full scale production, project management and customer interface.
[ترجمه ترگمان]تکالیف شامل توسعه فرآیند، کارخانه آزمایشی و تولید در مقیاس کامل، مدیریت پروژه و رابط مشتری خواهند بود
[ترجمه گوگل]تخصیص شامل توسعه فرایند، تولید آزمایشی و تولید مقدماتی، مدیریت پروژه و رابط مشتری است

9. It is the first-ever full scale play to be presented in the 140 year history of St George's Hall.
[ترجمه ترگمان]این اولین نمایش تمام عیار در تاریخ ۱۴۰ ساله سنت جورج است
[ترجمه گوگل]این اولین بازی کامل در تاریخ 140 ساله سالن سنت جورج است

10. The Dukes halted the full scale destruction of the Forest, although only fragments remain today.
[ترجمه ترگمان]دوک destruction تخریب کامل جنگل را متوقف کرد، گرچه فقط تکه هایی از آن باقی مانده اند
[ترجمه گوگل]سلطنتی، تخریب مقیاس کامل جنگل را متوقف کرد، اما امروزه تنها بخش هایی از آن باقی مانده است

11. However, it developed into a full scale fracas involving a dozen players from either side.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد که شامل ده ها بازیکن از هر دو طرف می شد
[ترجمه گوگل]با این حال، آن را به یک شکست کامل در مقیاس کامل شامل دوازده بازیکن از هر دو طرف

12. This leaves only one realistic option a full scale takeover.
[ترجمه ترگمان]این تنها یک گزینه واقعی برای تصاحب مقیاس کامل باقی می گذارد
[ترجمه گوگل]این تنها یک گزینه واقع بینانه را در بر می گیرد

13. But I wasn't into heroin on a full scale for a few years after that.
[ترجمه ترگمان]اما چند سال بعد از آن، من در یک مقیاس کامل به هروئین نرفته بودم
[ترجمه گوگل]اما چند سال بعد از آن در مقیاس کامل هروئین نبودم

14. The full scale of destruction remains unclear.
[ترجمه ترگمان]مقیاس کامل تخریب هنوز مشخص نیست
[ترجمه گوگل]مقیاس کامل تخریب هنوز معلوم نیست

15. A full scale sample, to be representative, may mean carrying out many interviews over a geographically dispersed area.
[ترجمه ترگمان]یک نمونه کامل، به عنوان نماینده، ممکن است به معنی انجام بسیاری از مصاحبه ها در یک منطقه پراکنده از لحاظ جغرافیایی باشد
[ترجمه گوگل]یک نمونه کامل مقیاس، به عنوان نماینده، ممکن است به معنای انجام مصاحبه های زیادی در یک منطقه پراکنده جغرافیایی باشد

پیشنهاد کاربران

تمام عیار، همه جانبه

تمام عیار، همه جانبه، شدید

به نقل از هزاره:
[نقشه، نقاشی و غیره] به اندازه ی طبیعی، در مقیاس طبیعی
( محاوره ) کامل، تمام عیار

صفت:همه جانبه ، تمام و کمال، همه چی تموم

اسم: همه ی جوانب، تمام ابعاد

مقیاس کامل


کلمات دیگر: