کلمه جو
صفحه اصلی

bolster


معنی : متکا، بالش، با بالش نگهداشتن، تکیه دادن، تقویت کردن، پشتی کردن
معانی دیگر : بالش دار کردن، پشتی دار کردن، تحکیم کردن، بالش (دراز و استوانه شکل)، بالشتک، هر چیز نرم و بالش مانند که بر بدن قرار دهند، لایه، (معماری) شمع، تخته ی بالای ستون یا پایه (که بخش محکم شده توسط ستون را گسترش می دهد)، تیری که بطور عمودی زیرپایه گذارده شود

انگلیسی به فارسی

بالش، متکا، تیری که به‌طور عمودی زیرپایه گذارده شود، با بالش نگه داشتن، پشتی کردن، تکیه دادن، تقویت کردن


تقویت کردن، بالش، متکا، با بالش نگهداشتن، پشتی کردن، تکیه دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pillow or cushion, esp. a long, cylindrical one used on a sofa or bed.
مشابه: cushion

- When you make the bed, pull the bedspread up over the bolster.
[ترجمه ترگمان] ، وقتی که تخت رو درست می کنی روتختی رو روی بالش می کشی
[ترجمه گوگل] هنگامی که تخت می کنید، روبروی پشت صندلی را بکشید

(2) تعریف: something serving as a cushion.

- He rolled his sweater into a bolster for her head.
[ترجمه ترگمان] He را در بالش فرو برد
[ترجمه گوگل] او ژاکت خود را به پشت سر گذاشت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bolsters, bolstering, bolstered
(1) تعریف: to give support with a bolster.

- The patient's back was bolstered so he could read in bed.
[ترجمه ترگمان] بازگشته بود، تا بتواند در رختخواب بخواند
[ترجمه گوگل] پشت بیمار تقویت شد تا بتواند در رختخواب خواند

(2) تعریف: to encourage or lend support to.
متضاد: block, undermine
مشابه: buttress, nerve, support

- Her words bolstered me in those dark times.
[ترجمه ترگمان] کلمات او در آن دوران تیره مرا تقویت می کرد
[ترجمه گوگل] کلمات او مرا در آن دوران تاریک تقویت کردند
- Success in the first round bolstered his confidence.
[ترجمه ترگمان] موفقیت در دور اول اعتماد او را تقویت کرد
[ترجمه گوگل] موفقیت در دور اول تقویت اعتماد به نفس او بود

• long ornamental pillow for a bed or sofa, cushion
support, strengthen, reinforce
if you bolster someone's confidence or courage, you make them more confident or more courageous.
if people bolster a system or organization that is in danger of collapsing, they support it in order to make it stronger.
if you bolster something up, you help or support it in order to make it stronger.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خرک و لقمه
[نساجی] بالش - متکا
[پلیمر] بالشتک

مترادف و متضاد

Antonyms: hinder, not support, obstruct, prevent, undermine


متکا (اسم)
support, bolster, backrest, cushion, pillow, headrest, bearing

بالش (اسم)
bolster, pillow, headrest

با بالش نگه داشتن (فعل)
bolster

تکیه دادن (فعل)
accent, accentuate, bolster, emphasize, rest

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

پشتی کردن (فعل)
back, bolster

help


Synonyms: aid, assist, bear up, boost, brace, buck up, bulwark, buoy, buttress, carry, cushion, help, hold up, maintain, pick up, pillow, prop, reinforce, shore up, stay, strengthen, support, sustain, uphold


جملات نمونه

1. bolster up
تحکیم کردن،(به منظور بهسازی) حمایت کردن،تقویت کردن

2. to bolster one's courage
به کسی جرات دادن

3. to bolster one's morale
روحیه ی کسی را تقویت کردن

4. the government borrowed money from banks in order to bolster up the economy
به منظور تقویت اقتصاد کشور،دولت از بانک ها وام گرفت.

5. He tried to bolster up their morale.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد روحیه آن ها را تقویت کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد روحیه خود را تقویت کند

6. More money is needed to bolster the industry.
[ترجمه ترگمان]برای تقویت این صنعت پول بیشتری نیاز است
[ترجمه گوگل]برای تقویت صنعت، پول بیشتری نیاز است

7. Falling interest rates may help to bolster up the economy.
[ترجمه ترگمان]پایین افتادن نرخ سود ممکن است به تقویت اقتصاد کمک کند
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره ممکن است به تقویت اقتصاد کمک کند

8. The government borrowed money to bolster up the economy.
[ترجمه ترگمان]دولت برای تقویت اقتصاد پول قرض گرفت
[ترجمه گوگل]دولت پول را برای تقویت اقتصاد قرض گرفت

9. They need to do something to bolster their image.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید کاری انجام دهند تا تصویر خود را تقویت کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید کاری بکنند تا تصویرشان را تقویت کنند

10. More timbers are needed to bolster the roof of the mine.
[ترجمه ترگمان]الوارهای بیشتری لازم است که سقف معدن را زیر و رو کنند
[ترجمه گوگل]برای تقویت سقف معادن لازم است چوب های بیشتر

11. Some believe that increasing advertising will bolster their support.
[ترجمه ترگمان]برخی بر این باورند که افزایش تبلیغات باعث تقویت حمایت آن ها خواهد شد
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند افزایش تبلیغات موجب تقویت حمایت آنها خواهد شد

12. In 1991 Zurich bought Genevoise Assurances to bolster its domestic position in the life-insurance sector.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۱، زوریخ Genevoise Assurances را برای تقویت موقعیت داخلی خود در بخش بیمه عمر خرید
[ترجمه گوگل]در سال 1991، زوریخ Genevoise Assurances را خریداری کرد تا موقعیت داخلی خود را در بخش بیمه های زندگی تقویت کند

13. Ad campaigns are used to both bolster sales and improve corporate image.
[ترجمه ترگمان]از تبلیغات نمایندگی مجاز (Ad)برای تقویت فروش و بهبود تصویر شرکت استفاده می شود
[ترجمه گوگل]کمپین های تبلیغاتی برای افزایش فروش و بهبود تصویر شرکت استفاده می شود

14. In an effort to bolster support Lini demanded a pledge of loyalty from each of his ministers.
[ترجمه ترگمان]در تلاش برای تقویت حمایت، Lini خواستار تعهد وفاداری از هر یک از وزرای وی شدند
[ترجمه گوگل]در تلاش برای تقویت حمایت، لینی خواستار وفاداری هر یک از وزرای او شد

to bolster one's morale

روحیه‌ی کسی را تقویت کردن


to bolster one's courage

به کسی جرئت دادن


The government borrowed money from banks in order to bolster up the economy.

به منظور تقویت اقتصاد کشور، دولت از بانکها وام گرفت.


اصطلاحات

bolster up

تحکیم کردن، (به منظور بهسازی) حمایت کردن، تقویت کردن


پیشنهاد کاربران

حمایت کردن

پشت بندی کردن ( با بار معنایی منفی )
bolstering one's bad choice by rationalization
پشت بندی کردن یک انتخاب غلط با دلیل تراشی

تحکیم کردن تقویت کردن

تکیه گاه، پشتوانه، تقویت گر

پشت گرمی
دلگرمی

bolster ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: گهواره
تعریف: بخش اصلی عرضی یک مجموعۀ بوژی که بارهای بدنۀ واگن را ازطریق سامانۀ تعلیق به قاب های جانبی منتقل می کند

تقویت کردن/ تقویت قدرت یا اثربخشی چیزی
make sth stronger or more effective


کلمات دیگر: