کلمه جو
صفحه اصلی

pyramidal


معنی : هرمی
معانی دیگر : pyramidical هرمی

انگلیسی به فارسی

( pyramidical ) هرمی، هرمی شکل


هرم، هرمی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: pyramidally (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or resembling a pyramid.

• resembling a pyramid; pertaining to a pyramid

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] هرمی، دارای تقارن یک هرم
[ریاضیات] هرمی
[پلیمر] هرمی شکل

مترادف و متضاد

هرمی (صفت)
pyramidal, pyramidical

جملات نمونه

1. Will, work and wait are the pyramidal cornerstones for success.
[ترجمه ترگمان]ویل، کار و انتظار، سنگ محکی برای موفقیت هستند
[ترجمه گوگل]آیا، کار و صبر، سنگهای هرمی برای موفقیت است

2. The buds are conical or pyramidal in shape.
[ترجمه ترگمان]جوانه ها به شکل هرمی یا هرمی هستند
[ترجمه گوگل]جوانه های مخروطی یا هرمی شکل هستند

3. Conventional sharp-electrode voltage recordings were made from pyramidal neurons in the CA1 region.
[ترجمه ترگمان]نوارهای صوتی - الکترود متداول از نورون های هرمی شکل در منطقه ca۱ ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]ضبط های ولتاژ الکتریکی معمولی از نرون های هرمی در ناحیه CA1 ساخته شده است

4. This gives the familiar picture of organisations as pyramidal structures of laterally connected departments and hierarchical levels.
[ترجمه ترگمان]این به تصویر آشنا از سازمان ها به عنوان ساختارهای هرمی از بخش های متصل به جانبی و سطوح سلسله مراتبی می دهد
[ترجمه گوگل]این به تصویری آشنا از سازمان ها به عنوان سازه های هرمی از بخش های متصل به سمت و سطوح سلسله مراتبی می دهد

5. Confocal images of a CA1 pyramidal neuron in a hippocampal slice. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]تصاویر Confocal از یک نورون به هم پیوسته ca۱ در یک برش hippocampal فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]تصاویر کانکتور از یک نورون یکپارچه CA1 در یک تکه هیپوکامپ فرهنگ لغت جمله

6. Simplified formula of pyramidal horn near—fieldgain is derived.
[ترجمه ترگمان]فرمول ساده شده بوقی هرمی نزدیک - fieldgain بدست می آید
[ترجمه گوگل]فرمول ساده ای از شاخ هرمی نزدیک میدان مغناطیسی مشتق شده است

7. His heart quailed before the enormous pyramidal shape.
[ترجمه ترگمان]قلب آراگون قبل از شکل هرمی غول آسا، خود را باخت
[ترجمه گوگل]قلب او قبل از شکل هرمیکای عظیم قرار داشت

8. Chinese perennial with pyramidal racemes of rose - veined flowers and aromatic roots used medicinally and as flavoring.
[ترجمه ترگمان]perennial چینی با رشد هرمی از گل سرخ و ریشه های آروماتیک از medicinally و به عنوان flavoring استفاده می شود
[ترجمه گوگل]چند ساله چینی با ریشه های هرمی گل گل رز و ریشه های معطر که به صورت پزشکی و به عنوان طعم دهنده استفاده می شود

9. The tower is topped by a low pyramidal roof with a weathercock.
[ترجمه ترگمان]برج با یک سقف هرمی پایین با a قرار دارد
[ترجمه گوگل]برج توسط یک سقف هرمی کم با آب و هوای سرد بالا می رود

10. The result of a mismatch pyramidal horn gain measurement is given, and it agrees well with the standard gain values published.
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک عدم انطباق بوقی هرمی به دست می آید، و بخوبی با مقادیر بهره استاندارد منتشر می شود
[ترجمه گوگل]نتیجه یک اندازه گیری افزایش قد یکپارچه سازی ناسازگار داده شده است و با مقادیر استاندارد دریافت شده هماهنگ شده است

11. RESULTS: The layer of CA1 pyramidal cells in both AO groups became thinner with pyknotic nuclei than control.
[ترجمه ترگمان]نتایج: لایه ای از سلول های هرمی ca۱ در هر دو گروه AO با هسته pyknotic نسبت به کنترل نازک تر شد
[ترجمه گوگل]نتایج لایه سلول های هرم CA1 در هر دو گروه AO نازک تر از هسته های pyknotic نسبت به کنترل بود

12. A few fibers crossed into the contralateral pyramidal tract were traced into RPC on that side.
[ترجمه ترگمان]چند تن از الیاف روی زمین هرمی contralateral رد شدند و از آن طرف رد شدند
[ترجمه گوگل]چند قطعه الیاف که به داخل دستگاه اهرام ثابتی متعاقب عبور می کردند به سمت RPC در آن سمت کشف شد

13. Place cells are the location - specific hippocampal pyramidal cells with complicated spikes.
[ترجمه ترگمان]سلول ها دارای سلول های هرمی hippocampal خاص با spikes پیچیده هستند
[ترجمه گوگل]سلول های موضعی سلولهای هرم هیپوکامپ محل با سنسورهای پیچیده هستند

14. Some pyramidal neurons in stratum pyramidale of sector CA1 showed a series of morphological changes with aging under electron microscope.
[ترجمه ترگمان]برخی از نورون های هرمی شکل در لایه لایه بخش ca۱ یک سری از تغییرات مورفولوژیک با استفاده از میکروسکوپ الکترونی نشان دادند
[ترجمه گوگل]بعضی از نورون های هرمی در هرم طبقه ای از بخش CA1، مجموعه ای از تغییرات مورفولوژیکی را با پیری تحت میکروسکوپ الکترونی نشان می دهند

15. I lounged on the couch in the attic sitting-room, pyramidal in shape with deep-set windows.
[ترجمه ترگمان]روی مبل روی کاناپه لم دادم - اتاق نشیمن، هرمی و با پنجره های عمیق
[ترجمه گوگل]من در نیمکت در اتاق نشیمن اتاق زیر شیروانی نشسته بودم، به شکل هرمی با پنجره های عمیق نصب شده بود


کلمات دیگر: