1. get nowhere
به جایی نرسیدن،موفق نشدن،به هدف نرسیدن
2. he is nowhere near as intelligent as i thought
او از آنچه که فکر می کردم خیلی کم هوش تر است.
3. the book was nowhere to be found
اصلا نمی شد کتاب را پیدا کرد.
4. he came out of nowhere and won the elections
او از هیچ جا سردرآورد و انتخابات را برد!
5. today i have gone nowhere
امروز هیچ جا نرفته ام.
6. the poor old man has nowhere to go
پیرمرد بیچاره هیچ جایی ندارد که برود.
7. he lives in the middle of nowhere
او در وسط یک جای دورافتاده و ناشناخته زندگی می کند.
8. this work seems to be leading nowhere
ظاهرا این کار به جایی نخواهد رسید.
9. i tried to convince her but i got nowhere
کوشیدم او را مجاب کنم ولی به جایی نرسیدم.
10. The house was nowhere near the sea.
[ترجمه مینا تنها] خانه در جایی ناشناخته نزدیک به دریا بود
[ترجمه ترگمان]خانه نزدیک دریا بود
[ترجمه گوگل]این خانه در نزدیکی دریا نبود
11. These young people have nowhere to go.
[ترجمه ترگمان]این جوانان جایی ندارند که بروند
[ترجمه گوگل]این جوانان جایی برای رفتن ندارند
12. The hall was nowhere near full.
[ترجمه ترگمان]سالن به هیچ جا ختم نمی شد
[ترجمه گوگل]سالن جایی نداشت
13. There was nowhere for me to sit.
[ترجمه ترگمان]جایی برای نشستن وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ جا برای من نشسته بود
14. Let's take the highway. This road leads nowhere.
[ترجمه ترگمان]بیا بریم بزرگراه این جاده هیچ جایی نداره
[ترجمه گوگل]بیایید بزنیم این جاده منجر به جایی نمیشود
15. Discussing all these details will get us nowhere; we must get back to first principles .
[ترجمه ترگمان]بحث درباره این جزئیات به هیچ جا نخواهد رسید، باید برگردیم به اصل اولیه
[ترجمه گوگل]بحث در مورد همه این جزئیات ما را از هیچ کجا دریافت نمی کند؛ ما باید به اصول اولیه بازگردیم
16. He is nowhere to be seen.
[ترجمه ترگمان] اون جایی نیست که دیده بشه
[ترجمه گوگل]او جایی نیست که دیده شود