کلمه جو
صفحه اصلی

dogmatism


معنی : تعصب مذهبی، اظهار عقیده بدون دلیل
معانی دیگر : (بیان اطمینان آمیز و تحکم آمیز عقیده بدون اثبات یا توجیه آن) خشک اندیشی، تعصب، جزمیت

انگلیسی به فارسی

اظهار عقیده بی‌دلیل، تعصب مذهبی


dogmatism، تعصب مذهبی، اظهار عقیده بدون دلیل


انگلیسی به انگلیسی

• arrogant declaration of unsubstantiated ideas or opinions, tendency to force one's opinions on others
dogmatism is a strong and confident assertion of opinion, which is made without looking at the evidence and without considering that different opinions might be justified.

مترادف و متضاد

تعصب مذهبی (اسم)
dogmatism, religiosity

اظهار عقیده بدون دلیل (اسم)
dogmatism

جملات نمونه

1. his dogmatism is apparent in his writings
خشک اندیشی او از نوشته هایش هویدا است.

2. We cannot allow dogmatism to stand in the way of progress.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم به dogmatism اجازه بدهیم که در مسیر پیشرفت بایستند
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم دگماتیسم را در مسیر پیشرفت قرار دهیم

3. Dogmatism is puppyish coming to its full growth.
[ترجمه ترگمان]dogmatism به رشد کامل خود نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]Dogmatism توله سگ است که به رشد کامل خود می رسد

4. He removed the dogmatism from politics; he erased the party line.
[ترجمه ترگمان]او the را از سیاست دور کرد و خط حزب را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او دگماتیسم را از سیاست حذف کرد؛ او خط حزب را پاک کرد

5. Linguists are increasingly concerned to avoid dogmatism and prescription over what constitutes 'correct' English.
[ترجمه ترگمان]Linguists به طور فزاینده ای نگران اجتناب از dogmatism و تجویز نسبت به آنچه که انگلیسی درست را تشکیل می دهد، هستند
[ترجمه گوگل]زبان شناسان به طور فزاینده ای نگران هستند تا از دانمیسم و ​​تجویز بیش از آنچه که «صحیح» انگلیسی می گویند جلوگیری شود

6. There is a note of dogmatism in the book.
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت of در این کتاب وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این کتاب توجه به دگماتیسم وجود دارد

7. Feminist psychologists are also increasingly concerned to avoid dogmatism and prescription.
[ترجمه ترگمان]روان شناسان فمینیست نیز به طور فزاینده ای نگران اجتناب از dogmatism و تجویز هستند
[ترجمه گوگل]روانشناسان فمینیست نیز به طور فزاینده ای نگران هستند تا از سقط جنین و تجویز اجتناب کنند

8. It has sought to avoid the narrow dogmatism of the latter, combining a radical analysis with democratic participatory teaching methods.
[ترجمه ترگمان]این کشور به دنبال اجتناب از the باریک دوره دوم است که یک تحلیل رادیکال را با روش های تدریس مشارکتی دموکراتیک ترکیب می کند
[ترجمه گوگل]این تلاش برای جلوگیری از کنش دینی دونفره دومی، ترکیب تجزیه و تحلیل رادیکال با روش های آموزش مشارکتی دموکراتیک است

9. The notes are sadly predictable, however, in their dogmatism.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این یادداشت ها به شدت قابل پیش بینی هستند، با این حال، در dogmatism آن ها
[ترجمه گوگل]متاسفانه، یادداشت ها متاسفانه قابل پیش بینی است، اما در خود dogmatism

10. Later, we repudiated dogmatism and came to learn a little more dialectics.
[ترجمه ترگمان]بعدا، ما dogmatism را رد کردیم و به سراغ dialectics بیشتر رفتم
[ترجمه گوگل]بعدها، ما داستانی را رد کردیم و دیالکتیک کمی بیشتر آموختیم

11. Dogmatism is puppyish come to its full growth.
[ترجمه ترگمان]dogmatism به رشد کامل خود رسیده است
[ترجمه گوگل]Dogmatism puppyish می آید به رشد کامل خود را

12. First, our party neither represents dogmatism nor revisionism.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، حزب ما نه dogmatism و نه revisionism را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]اولا حزب ما نه نمایانگر دگماتیسم و ​​نه تجدیدنظرطلبی است

13. Dogmatism is a malady in the academic research nowadays.
[ترجمه ترگمان]dogmatism یک بیماری در تحقیقات آکادمیک این روزها است
[ترجمه گوگل]دگماتیسم امروزه در تحقیقات دانشگاهی بیماری است

14. In present circumstances, revisionism is more pernicious than dogmatism.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، revisionism خطرناک تر از dogmatism است
[ترجمه گوگل]در شرایط کنونی، رویزیونیسم بیشتر از سمتیسم آسیب می زند

15. Dogmatism is being criticized by various kinds of people.
[ترجمه ترگمان]dogmatism توسط انواع مختلف مردم مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]دگماتیسم توسط انواع مختلف مردم مورد انتقاد قرار می گیرد

His dogmatism is apparent in his writings.

خشک‌اندیشی او از نوشته‌هایش هویدا است.


پیشنهاد کاربران

کوته فکری


محافظه کار

جزم اندیشی، جزمیت


کلمات دیگر: