کلمه جو
صفحه اصلی

lurch


معنی : امادگی، گوش بزنگی، شکستفاحش، چرخش ناگهانی کشتی بیک سو، نوسان، کج شدن، تلو تلو خوردن
معانی دیگر : (مانند کشتی در دریای توفانی) ناگهان به یک سوکج شدن، یک ور شدن، تلو تلو خوردن (stagger هم می گویند)، ناویدن، (مهجور) خف کردن، در خفا منتظرماندن، کمین کردن، (قدیمی) از استیفای حق کسی جلوگیری کردن، (مهجور) با دغلکاری یا دزدی به دست آوردن، (مهجور) عمل کمین کردن، (در برخی بازی های ورق و غیره) بیش از دو برابر حریف امتیاز آوردن، مارس کردن، شلم کردن، فریب، خدعه

انگلیسی به فارسی

چرخش ناگهانی کشتی بیک سو، کج شدن، فریب، خدعه، گوشبزنگی، امادگی، شکست فاحش، نوسان، تلوتلو خوردن


خرچنگ، نوسان، امادگی، گوش بزنگی، شکستفاحش، چرخش ناگهانی کشتی بیک سو، تلو تلو خوردن، کج شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden sideways motion, as of a boat.
مترادف: cant
مشابه: careen, list, pitch, roll

- The sudden lurch of the boat made him drop his oar.
[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی قایق او را وادار کرد که پاروب بزند
[ترجمه گوگل] قدم زدن ناگهانی قایق، او را خرد کرد

(2) تعریف: a sudden unsteady or jerky movement.
مشابه: stagger, stumble, totter, wobble

- He stepped back with a lurch when he saw the snake.
[ترجمه ترگمان] وقتی مار را دید، تلوتلو خوران عقب رفت
[ترجمه گوگل] وقتی مار را دید متوجه شد که او را ترک کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lurches, lurching, lurched
(1) تعریف: to make a sudden sideways motion, as a boat.
مترادف: pitch, reel
مشابه: cant, careen, falter, jerk, list, roll, stagger, stumble, sway, swerve, thrash, tilt

- He lost his balance when the boat lurched.
[ترجمه ترگمان] وقتی قایق تکانی خورد تعادل خود را از دست داد
[ترجمه گوگل] وقتی که قایق خفه شد، تعادلش را از دست داد

(2) تعریف: to make a sudden jerking or wavering movement.
مشابه: stagger, stumble, totter

- The drunken man lurched forward, causing us to step back.
[ترجمه ترگمان] مرد مست به جلو خم شد و باعث شد که ما به عقب برگردیم
[ترجمه گوگل] مرد مست مردد به جلو رفت و ما را به عقب برگشت
اسم ( noun )
عبارات: leave in the lurch
• : تعریف: in certain card games, a situation in which the loser has fewer than half the points of the winner.

• staggering, swaying, unsteady motion; sudden sideways movement, abrupt rolling or pitching to one side; defeat in which the winner's score is much greater than the loser's (especially in cribbage)
stagger, sway, move unsteadily; make a sudden sideways movement, abruptly roll or pitch to one side
to lurch means to make a sudden, jerky movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. with a tremendous lurch he fell over me.
if you lurch from one thing to another, you suddenly change your opinions or behaviour.
if someone leaves you in the lurch, they stop helping you at a very difficult time; an informal expression.

مترادف و متضاد

امادگی (اسم)
susceptibility, penchant, preparation, vigilance, lurch, readiness, preparedness, tautness, predisposition

گوش بزنگی (اسم)
vigilance, lurch

شکست فاحش (اسم)
lurch

چرخش ناگهانی کشتی بیک سو (اسم)
lurch

نوسان (اسم)
amplitude, oscillation, swing, sway, fluctuation, vibration, pulsation, modulation, lurch, libration, vibrancy, undulation, vibratility

کج شدن (فعل)
lean, swerve, heel, slant, tilt, careen, lurch

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

move toward with jerk


Synonyms: blunder, bumble, careen, dodge, duck, falter, flounder, heave, jerk, lean, list, move to the side, pitch, reel, rock, roll, seesaw, slide, slip, stagger, stumble, sway, swing, teeter, tilt, toss, totter, wallow, weave, wobble, yaw


Antonyms: retreat


جملات نمونه

1. leave (someone) in the lurch
در موقعیت بسیار بدی قرار دادن،در معرض خطر (و غیره) قرار دادن

2. lie at (or on) the lurch
(قدیمی) کمین کردن،(در خفا) به انتظار کسی نشستن

3. Their relationship seems to lurch from one crisis to the next.
[ترجمه علی اکبر منصوری] رابطه آنها به نظر می رسد از یک بحران به یک بحران دیگر در نوسان است!
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که رابطه آن ها از یک بحران به مرحله بعدی منحرف شده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که رابطه آنها از یک بحران به بعد رو به رو است

4. The ship gave a lurch to starboard.
[ترجمه علی اکبر منصوری] کشتی به سمت راستش کج شد!
[ترجمه ترگمان]کشتی کج شد و به سمت راست کشتی حرکت کرد
[ترجمه گوگل]کشتی کشتی را به سمت راست سوار کرد

5. Her heart gave a little lurch when she saw him.
[ترجمه علی اکبر منصوری] وقتی که خانم، اون آقا را دید، کمی قلبش لرزید!
[ترجمه H.R] وقتی که او ( زن ) آن مرد را دید، قلبش کمی در سینه فرو ریخت.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید قلبش به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]وقتی قلب او را دید، قلبش کمی کوچک شد

6. The train gave a violent lurch.
[ترجمه ترگمان]قطار به شدت تکان خورد
[ترجمه گوگل]این قطار باعث خسارت شدید شد

7. The property sector was another casualty of the lurch towards higher interest rates.
[ترجمه ترگمان]بخش دارایی یکی دیگر از قربانیان سقوط نسبت به نرخ های بهره بالاتر بود
[ترجمه گوگل]بخش املاک یکی دیگر از تلفات ناشی از افزایش نرخ بهره بود

8. Starting her own business was a lurch into the unknown.
[ترجمه ترگمان]از آغاز کار، کار خود را به صورت ناشناس در آورده بود
[ترجمه گوگل]شروع کسب و کار خود را از دست رفته به ناشناخته است

9. She braked the car with a lurch.
[ترجمه ترگمان]با چرخشی ترمز ماشین را ترمز کرد
[ترجمه گوگل]او خودرو را با یک خرچنگ تعویض کرد

10. The train stopped with a lurch.
[ترجمه ترگمان]قطار با حرکتی ناگهانی متوقف شد
[ترجمه گوگل]قطار متوقف شد

11. The car took a lurch forward but grounded in a deep rut.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به جلو حرکت کرد اما در دست انداز گودی افتاده بود
[ترجمه گوگل]ماشین به جلو حرکت کرد اما در یک تله عمیق فرو رفت

12. She felt she had been left in the lurch by all her colleagues.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که همه همکارانش در معرض خطر قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که همه ی همکارانش را ترک کرده است

13. The truck gave a sudden lurch as it was hit by a strong gust of wind.
[ترجمه ترگمان]کامیون ناگهان تکانی خورد و ناگهان باد شدیدی وزید
[ترجمه گوگل]کامیون به شدت از بین رفته بود، زیرا با وزش باد شدید روبرو شد

14. John felt a lurch of dismay.
[ترجمه ترگمان]جان احساس ناراحتی کرد
[ترجمه گوگل]جان احساس ناامیدی کرد

15. With a lurch the party found itself heading for a major crisis.
[ترجمه ترگمان]گروه با یک حرکت سریع خود را به سمت یک بحران بزرگ هدایت کرد
[ترجمه گوگل]حزب خود را در معرض یک بحران بزرگ قرار داد

The boat lurched to one side and almost threw me overboard.

قایق غفلتاً به یک سو خم شد و نزدیک بود مرا به دریا بیندازد.


A drunken man was lurching along the street.

مردی مست در امتداد خیابان تلوتلو می‌خورد.


Horses lurching in deep mud.

اسب‌ها در گل‌ولای عمیق تلوتلو می‌خوردند.


اصطلاحات

leave (someone) in the lurch

در موقعیت بسیار بدی قرار دادن، در معرض خطر (و غیره) قرار دادن


lie at (or on) the lurch

(قدیمی) کمین کردن، (در خفا) به انتظار کسی نشستن


پیشنهاد کاربران

کج وکوله راه رفتن

وقتی ماشین هل میدن قبل از روشن شدن یک تکون هایی میخوره ومتوقف میشه باز میره جلو به اون تکون خوردن میگن lurching

رها شدن در وضعیت بحرانی


As a noun:

an abrupt uncontrolled movement, especially an unsteady tilt or roll.



آمادگی، گوش بزنگی

leave somebody in the lurch

✔️ ( مانند کشتی در دریای توفانی ) ناگهان به یک سوکج شدن

The truck blew a tyre and lurched off the road

تلو تلو خوردن
Stagger


کلمات دیگر: