کلمه جو
صفحه اصلی

ascendency


معنی : فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء
معانی دیگر : علو، سلطه، مزیت، استیلا

انگلیسی به فارسی

فراز، علو، بالا، تعالی، سلطه، تفوق، مزیت، استیلا


انگلیسی به انگلیسی

• superiority, supremacy; domination, control; ancestry

مترادف و متضاد

فراز (اسم)
ascent, rise, ascendancy, height, altitude, ascendency, loftiness

تفوق (اسم)
prevalence, influence, advantage, excellence, superiority, supremacy, predominance, domination, ascendancy, vantage, ascendency, hegemony, headship, predominancy, pre-emimence

بالا (اسم)
top, ascendancy, ascendency, upside, ascendence

تعالی (اسم)
ascendancy, god, holy, eminence, ascendency, sublimation, sublimity, eminency

استیلاء (اسم)
domination, ascendancy, ascendency, hegemony, subjection, invasion

domination


Synonyms: advantage, authority, command, control, dominance, dominion, edge, influence, jump, leg up, mastery, on top, power, predominance, preeminence, prepotence, prevalence, reign, rule, sovereignty, superiority, supremacy, sway, upper hand, whip hand


Antonyms: decline, inferiority, powerlessness, subordination


جملات نمونه

1. napoleon's ascendency in europe endangered britain's interests
استیلای ناپلئون بر اروپا منافع بریتانیا را به خطر افکند.

2. Aside from its ascendency as an ecumenical center, Hanover was also rising to political prominence.
[ترجمه ترگمان]هانوور گذشته از سلطه آن به عنوان مرکز ecumenical نیز به شهرت سیاسی ارتقا یافته بود
[ترجمه گوگل]هانورون علاوه بر قدمت آن به عنوان یک مرکز جامعۀ بین المللی، به سوی سعادت سیاسی برمی گردد

3. We use ascendency as a goal function or indicator of system performance.
[ترجمه ترگمان]ما از تسلط بر یک تابع هدف یا شاخص عملکرد سیستم استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از صعود به عنوان یک تابع هدف یا شاخص عملکرد سیستم استفاده می کنیم

4. However, China's economic ascendency has generated greater threats to the public's health.
[ترجمه ترگمان]با این حال، سلطه اقتصادی چین تهدیدهای بزرگتری را برای سلامت عمومی ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]با این حال، رونق اقتصادی چین تهدیدی برای سلامتی عمومی است

5. Not his ascendency alone, however, held me in thrall at present.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ascendency او را در آن موقع در بند اسارت گرفته بودم
[ترجمه گوگل]با این حال، من خود را در حال حاضر در حال غرق شدن نیستم

6. China's economic ascendency does not have to imply America's decline.
[ترجمه ترگمان]تفوق اقتصادی چین نباید دلالت بر کاهش آمریکا داشته باشد
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی چین نباید به کاهش آمریکا منجر شود

7. This paper analyzed that the ascendency potential, existing foundation, advantage and development prospects on castor industrialization development.
[ترجمه ترگمان]این مقاله بررسی می کند که پتانسیل برتری، پایه و اساس موجود، مزیت و چشم انداز توسعه در توسعه صنعتی کرچک است
[ترجمه گوگل]این مقاله آنالیز کرد که پتانسیل بالقوه، پایه موجود، مزیت و چشم انداز توسعه در توسعه صنعتی صنعتی کاستور

8. To sutdy the ascendency of different methods in obstuctive jaundice.
[ترجمه ترگمان]برای درک برتری روش های مختلف در یرقان سفید
[ترجمه گوگل]برای تحقق بخشیدن به روش های مختلف در زردی انسدادی

9. To some, Richard's rapid ascendency to magic's forefront bespeaks a quintessential fairy tale.
[ترجمه ترگمان]برای بعضی از آن ها، تسلط سریع ریچارد به صف اول جادوی جادویی یک قصه پریان بود
[ترجمه گوگل]به برخی از، سرعتی سریع ریچارد به خط مقدم سحر و جادو، یک افسانه متمایز را بیان می کند

10. Ascendency quantifies growth and development of an ecosystem as a product of total system throughflow and the mutual information inherent in the pattern of internal system flows.
[ترجمه ترگمان]Ascendency رشد و توسعه یک اکوسیستم به عنوان محصول کل سیستم throughflow و اطلاعات متقابل ذاتی در الگوی جریان سیستم داخلی را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]صعب العبور رشد و توسعه یک اکوسیستم را به عنوان یک محصول کل جریان سیستم و اطلاعات متقابل ذاتی الگوی جریان های سیستم داخلی محاسبه می کند

11. Kim was supremely confident of his position and the ascendency of his self-reliant juche ideology.
[ترجمه ترگمان]کیم نسبت به موقعیت خود و سلطه ایدئولوژی juche متکی بود
[ترجمه گوگل]کیم از مقام و قیام ایدئولوژیک خود به خود وابسته است

12. Imperial clan is a special class getting together the authority. It gets ascendency and status from the authority, and deeply effects the authority.
[ترجمه ترگمان]خاندان سلطنتی یک طبقه خاص است که قدرت را با هم جمع می کنند آن تسلط و وضعیت را از قدرت می گیرد و به طور عمیق قدرت را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]قبیله ی امپریالیستی یک کلاس ویژه است که قدرت را به دست می آورد این افزایش و موقعیت از قدرت به دست می آید و عمیقا قدرت را تحت تاثیر قرار می دهد

13. Could this mountain metropolis be the third stop and final launching pad of the ascendency of a major civilizational power?
[ترجمه ترگمان]آیا این کلان شهر کوهستانی می توانست سومین توقف و آخرین سکوی راه اندازی سلطه یک قدرت تمدنی مهم باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان این کلان شهر کوهستان سومین توقف و راه اندازی نهایی از قدمت قدرت اصلی تمدن بود؟

14. And that has become particularly true in a political era characterized by a dislike for Washington, distrust of elite opinion, and the ascendency of Tea Party populism.
[ترجمه ترگمان]و این موضوع به خصوص در یک دوره سیاسی که با تنفر از واشنگتن، بی اعتمادی به افکار نخبگان و سلطه حزب تی پارتی (تی پارتی)شناخته می شود، صادق است
[ترجمه گوگل]و این به ویژه در یک دوره سیاسی مشخص شده است که ناخوشایند برای واشنگتن، بی اعتمادی نسبت به نخبگان و ظهور پوپولیسم حزب چای است

پیشنهاد کاربران

اوج گرفتن


کلمات دیگر: