کلمه جو
صفحه اصلی

chock full


کاملا پر، مالامال، لبالب، کیپ، پرشده، گرفته، مالامال پرشده

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: filled to the limit; stuffed.
مشابه: abundant, thick

• awash; brimming; overflowing; completely full

جملات نمونه

1. a box chockfull of nuts
جعبه ای مملو از آجر

پیشنهاد کاربران

مملو
لبریز


کلمات دیگر: