کلمه جو
صفحه اصلی

remember


معنی : بخاطر آوردن، بخاطر داشتن، یاد اوردن
معانی دیگر : به یاد آوردن، به خاطر آوردن، یاد آمدن، به خاطر سپردن، به یاد سپردن، فراموش نکردن، سلام رساندن، درود گفتن، (قدیمی) یادآوری کردن، (از کسی یا چیزی) یاد کردن، بخاطراوردن

انگلیسی به فارسی

بخاطر آوردن، یاد آوردن، بخاطر داشتن


یاد آوردن، بخاطر آوردن، بخاطر داشتن، یاد اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: remembers, remembering, remembered
(1) تعریف: to call to mind from memory; recall.
مترادف: recall, recollect
متضاد: forget
مشابه: bethink, retrieve, think

- I just remembered her name! It's Susan!
[ترجمه A.A] فقط اسمش یادم اومد ، سوزان است
[ترجمه سید هادی حسینی] تازه یادم آمد. اسمش سوزان است.
[ترجمه Aylin🐦] من فقط اسمش را یادم آمد! اسمش سوزان بود!
[ترجمه ne_da] من فقط اسمش یادم هست ! اسمش سوزان است!
[ترجمه ترگمان] من فقط اسمش رو یادم اومد! سوزان - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل] من فقط نام او را به یاد می آورم! این سوزان است!

(2) تعریف: to retain the memory of (an experience or the like).
مترادف: retain
متضاد: forget

- He's old now, but he remembers the accident in every detail.
[ترجمه مرجان توکلی] او اکنون پیر است، ولی آن تصادف را با تمام جزئیاتش به یاد دارد.
[ترجمه پرنیان] آن آقا اکنون پیر است ، امل آن حادثه را با تمام جزئیاتش به خاطر دارد.
[ترجمه ترگمان] اون الان پیر شده، اما اون حادثه رو تو هر جزئیات به یاد میاره
[ترجمه گوگل] او اکنون قدیمی است، اما او تصادفا را در هر جزئیات به یاد می آورد
- I remember visiting my grandparents when I was six.
[ترجمه ترگمان] یادمه وقتی ۶ سالم بود به دیدن مادربزرگم رفته بودم
[ترجمه گوگل] وقتی شش ساله بودم پدربزرگ و مادربزرگم را می دیدم
- She doesn't remember making that comment, but I know she did.
[ترجمه ترگمان] او این حرف را به یاد نمی آورد، اما من می دانم که او این کار را کرده
[ترجمه گوگل] او این نظر را به یاد نمی آورد، اما می دانم که او
- Do you remember where you put the letter?
[ترجمه ترگمان] یادت میاد نامه رو کجا گذاشتی؟
[ترجمه گوگل] آیا به یاد دارید که در آن نامه را قرار داده اید؟
- Sadly, he can't remember how to play his favorite songs on the piano.
[ترجمه ترگمان] متاسفانه یادش نمی اید چه طور آهنگ های مورد علاقه اش را روی پیانو بنوازد
[ترجمه گوگل] متاسفانه، او نمی تواند به یاد داشته باشید که چگونه بازی های مورد علاقه خود را بر روی پیانو انجام دهد

(3) تعریف: to have the knowledge or memory (of someone or something) return to mind.
مترادف: recognize
مشابه: flash, include, recall, retain, think

- I remembered him as soon as I heard his voice.
[ترجمه Raha] به خاطر اوردن
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه صدایش را شنیدم به یاد او افتادم
[ترجمه گوگل] به محض شنیدن صدای او به او یادآوری کردم

(4) تعریف: to recall and consequently fulfill an obligation.
متضاد: forget, neglect

- I finally remembered to make that dentist appointment.
[ترجمه ترگمان] بالاخره به یاد آوردم که قرار دندان پزشکی دارم
[ترجمه گوگل] من بالاخره به یاد می آورد که قرار ملاقات دندانپزشک

(5) تعریف: to not leave behind.
متضاد: forget

- I keep forgetting to bring my list, but I remembered it this time.
[ترجمه ترگمان] همش یادم میره که لیست هام رو بیارم اما این دفعه یادم اومد
[ترجمه گوگل] من فراموش میکنم که فهرست من را بیاورم، اما این بار آن را به یاد داشتم

(6) تعریف: to send affectionate greetings from.
مشابه: mention

- Remember me to your mother, will you?
[ترجمه ترگمان] منو به مادرت یادته، باشه؟
[ترجمه گوگل] مرا به مادرت ببخش، آیا؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: rememberable (adj.), rememberer (n.)
• : تعریف: to possess or use one's memory.
مترادف: recollect, reminisce
مشابه: think

- I was just remembering.
[ترجمه ترگمان] من فقط داشتم به یاد می اوردم
[ترجمه گوگل] من فقط به یاد می آوردم

• recall to the mind; store in the memory, retain in one's mind; have a recollection, have something return to mind
if you remember people or events from the past, your mind still has an impression of them and you are able to think about them.
if you can remember something, you are able to bring it back into your mind by making an effort to do so.
if you remember to do something, you think of it and do it at the right time.
if you ask someone to remember you to a person who you have not seen for a long time, you are asking them to pass your greetings to that person.

مترادف و متضاد

بخاطر آوردن (فعل)
call up, mind, recall, remember, recollect, reminisce

بخاطر داشتن (فعل)
remember

یاد اوردن (فعل)
remember

keep in mind; summon into mind


Synonyms: bear in mind, bethink, brood over, call to mind, call up, cite, commemorate, conjure up, dig into the past, dwell upon, educe, elicit, enshrine, extract, fix in the mind, flash on, get, go back, have memories, hold dear, keep forever, know by heart, learn, look back, memorialize, memorize, mind, nail down, recall, recognize, recollect, refresh memory, relive, remind, reminisce, retain, retrospect, revive, revoke, ring a bell, strike a note, summon up, think back, treasure


Antonyms: disregard, forget


جملات نمونه

1. remember the dates until the examinations
تاریخ ها را تا بعد از امتحان به خاطر بسپار.

2. remember to turn the lights off
یادت باشد چراغ ها را خاموش کنی.

3. i remember it all too well
به خوبی آن را به خاطر دارم.

4. i remember meeting him a good many years ago
بیاد دارم که چندین سال پیش او را ملاقات کردم.

5. i remember one day he came to see me
به یاد دارم که روزی به دیدارم آمد.

6. please remember me to your brother
خواهش می کنم سلام مرا به برادرتان برسانید.

7. to remember one's parents during norooz
درایام نوروز از والدین خود یاد کردن

8. to remember scenes of one's childhood
صحنه های کودکی خود را به یاد آوردن

9. david could remember everybody's name
دیوید اسم همه را یادش بود!

10. do you remember me?
مرا به یاد داری ؟

11. do you remember the date of her arrival?
آیا تاریخ ورود او را به یاد داری ؟

12. do you remember the happy times we had together?
آیا دوران خوشی را که با هم داشتیم به خاطر داری ؟

13. he could remember across the years
او سالیان درازی را به خاطر داشت.

14. i still remember the prickle of my father's beard on my cheeks
هنوز (احساس) زبری ریش پدرم بر روی گونه هایم را به یاد دارم.

15. try to remember
سعی کن به خاطر بیاوری.

16. who can remember the multitudinous events of that day?
چه کسی می تواند رویدادهای فراوان آن روز را به یاد بیاورد؟

17. she didn't even remember my name!
حتی اسم مرا هم یادش نبود!

18. all night he vexed his mind to remember her name
سراسر شب به مغز خود فشار می آورد تا نام او را به خاطر بیاورد.

19. if any man shall hear, let him remember
اگر کسی بشنود باید به خاطر بسپارد.

20. the most important thing that you must remember
مهمترین چیزی که باید به خاطر داشته باشی

21. I've seen the book somewhere,but I don't remember where.
[ترجمه A.A] من این کتاب را یک جایی دیده ام اما یادم نمیاد کجا
[ترجمه ترگمان]کتاب را جایی دیده ام، اما به یاد ندارم کجا
[ترجمه گوگل]من این کتاب را در جایی دیده ام، اما جایی که به یاد نمی آورم

22. I needn't a photo to remember you. Because you never leave in my hear.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست یک عکس بگیرم تا تو را به یاد بیاورم چون تو هیچ وقت تو صدای من نمیری
[ترجمه گوگل]من نیاز به یک عکس برای به یاد شما نیست از آنجا که شما هرگز در گوش من نیستید

23. Do you remember how the kids always loved going there?
[ترجمه Sh] یادته بچه ها همیشه چقدر دوست داشتن برن اونجا
[ترجمه ترگمان]یادته بچه ها همیشه عاشق رفتن اونجا بودن؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به یاد دارید که بچه ها همیشه دوست داشتند در آنجا بمانند؟

24. You wouldn't remember me. I was in another group.
[ترجمه ترگمان]تو منو به یاد نمیاری من توی یه گروه دیگه بودم
[ترجمه گوگل]من به یاد نمی آورم من در گروه دیگری بودم

25. I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards.
[ترجمه سید هادی حسینی] تو گویی همین دیروز بود که پدر بزرگم به من ورق بازی می آموخت.
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانم به یاد بیاورم که پدربزرگم به من یاد داده که ورق بازی کنم
[ترجمه گوگل]هنوز هم می توانم زنده به یاد داشته باشم که پدربزرگ من به من آموزش می دهد تا کارت بازی کند

26. Remember to look back upon your mistakes from time to time, but never regret them.
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که گاهی به اشتباه خود نگاه کنی، اما هیچ وقت از آن ها پشیمان نخواهی شد
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که از اشتباهاتتان گله مند هستید، اما هرگز آنها را پشیمان نکنید

27. I remember it was on a fine morning with the sun shining down.
[ترجمه ترگمان]به یاد دارم که روز آفتابی خوبی با خورشید بود
[ترجمه گوگل]من به یاد می آورم آن را در یک روز خوب بود با خورشید درخشید

28. The man always remember,lonely life of every man,as i kept thinking of you!
[ترجمه ترگمان]مردی که همیشه به یاد تو می افتاد، زندگی تنهایی و تنهایی هر مردی را به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]مرد همیشه به یاد داشته باشید، زندگی تنهایی هر مرد، همانطور که من به تو فکر کرده ام!

29. I still remember the mountains in the north, locked in snow and ice.
[ترجمه ترگمان]هنوز کوه ها را در شمال، در برف و یخ را به یاد دارم
[ترجمه گوگل]من هنوز کوه ها را در شمال به یاد دارم، در برف و یخ قفل شده است

Suddenly I remembered his name.

ناگهان اسمش یادم آمد.


I remember one day he came to see me.

به یاد دارم که روزی به دیدارم آمد.


to remember scenes of one's childhood

صحنه‌های کودکی خود را به یاد آوردن


Remember to turn the lights off.

یادت باشد چراغها را خاموش کنی.


Remember the dates until the examinations.

تاریخ‌ها را تا بعد از امتحان به خاطر بسپار.


Please remember me to your brother.

خواهش می‌کنم سلام مرا به برادرتان برسانید.


She was remembering them what they already knew.

آنچه را که قبلاً می‌دانستند به آن‌ها یادآوری می‌کرد.


to remember one's parents during Norooz

درایام نوروز از والدین خود یاد کردن


I remembered you a lot in prison.

در زندان خیلی به یاد تو بودم.


پیشنهاد کاربران

یاد آوری کردن

مرکز

یادت باشه
به یاد داشتن

به یاد داشتن

فراموش نکردن

یادش آمد

Not forget / keep something in mind

بخاطر آوردن

به یاد آوردن، به یاد انداختن کار شخصی، به یاد داشته باش. . .

Remember the past is not your own self - emotion
یاد گذشته احساسی منفرد خود نباش

یادن میکنم


Good to remember
Around the 💰$ 30 million you turned into a dollar for my celebratory gold, are you still saying it?
?What about my dollar
خوب شد یادم انداختی
حدود ۳۰ میلیونی که تبدیل کردی به دلار ، بابت طلاهای جشن من ، هنوز رو قول و حرفش هستی؟
عشقم از دلار من چه خبر ؟بیشتر مراقبشون باش عشقم ♥️

Remember the day
You had become a meow meow
بیاد روزای باش که
واسم میو میو شده بودی

خاطره

به یاد آوردن چیزی

بخاطر اوردن

یاد آوردن

مترادف یه یاد داشتن
👨‍💻👨‍💻

به یاد داشتن
I wanted to remember this day at the beach forever so I took lots of pictures
میخوام این روز ساحلی رو تا ابد به یاد داشته باشم بنابراین عکس های زیادی می گیرم ◀️

چرا همه تون اون هایی که خودشون معنی کردن رو مینویسید


کلمات دیگر: