کلمه جو
صفحه اصلی

get along


1- پیش رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن (با دیگران)، ساختن 4- (گفتاری) رفتن، دور شدن، سازگاری داشتن (با)، مماشات کردن با

انگلیسی به فارسی

جور و سازگار بودن با دیگران، اخت شدن


موفق بودن


همراه شوید


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to survive or manage.
مشابه: cope, do, fare, live, make do, muddle through, shift

- He is getting along well in his new job.
[ترجمه رضا] او با کار جدید خود خو گرفته ( مچ شده ) است.
[ترجمه محمد م] او در کار جدید خود خوب پیش می رود .
[ترجمه مجتبی صفری] او داره با کار جدیدش کنار میاد
[ترجمه زهرا] او خودش را با کار جدید وفق داده
[ترجمه ترگمان] او در شغل تازه اش خوب پیش می رود
[ترجمه گوگل] او در کار جدید خود به خوبی کار می کند

(2) تعریف: to have a harmonious relationship; be compatible (often fol. by with).
مشابه: click

- I've always been lucky that my parents get along.
[ترجمه Elina] من همیشه خوش شانس بودم که مادر و پدرم با هم کنار میان
[ترجمه ترگمان] من همیشه خوش شانس بودم که پدر و مادرم کنار اومدن
[ترجمه گوگل] من همیشه خوش شانس بودم که پدر و مادرم به هم می پیوندند
- He's finding it hard to get along with his new roommate.
[ترجمه حسین] او فهمید جور شدن با هم اتاقی جدیدش سخت هست.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی سخته که با هم خونه ای جدیدش کنار بیاد
[ترجمه گوگل] او پیدا کردن آن را سخت به همراه با هم اتاقی جدید خود را

• manage, handle, reach an agreement with someone; advance, move forward

مترادف و متضاد

depart


make progress


Synonyms: cope, develop, do, fare, flourish, get by, get on, make out, manage, muddle through, prosper, shift, succeed, thrive


Antonyms: cease, halt, stop


Synonyms: advance, be off, go, go away, leave, march, move, move off, move on, proceed, progress, push ahead, take a hike


Antonyms: arrive


be compatible


Synonyms: agree, be friendly, get on, harmonize, hit it off


Antonyms: argue, bicker


جملات نمونه

1. I hope I will get along with everyone.
[ترجمه Zohra] امیدوارم با همه سازگاری داشته باشم
[ترجمه Jouliee] امیدوارم باهمه خوب باشم.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم با همه کنار بیام
[ترجمه گوگل]امیدوارم با همه هماهنگی داشته باشم

2. I get along well with him.
[ترجمه نگار] من خیلی خوب با او کنار میام
[ترجمه Jouliee] من با او خوب هستم
[ترجمه ترگمان]من باه اش کنار میام
[ترجمه گوگل]من با او همراه هستم

3. I don't get along well with her.
[ترجمه برسام] من باهاش خوب کنار نمیام.
[ترجمه ترگمان]من با اون خوب نیستم
[ترجمه گوگل]من با او هماهنگ نیستم

4. I don't really get along with my sister's husband.
[ترجمه پارميس] من واقعا با شوهر خواهرم جور نیستم ( با هم خوب نیستیم )
[ترجمه Jouliee] من با شوهر خواهرم واقعا خوب نیستم.
[ترجمه ترگمان]من واقعا با شوهر خواهرم تنها نیستم
[ترجمه گوگل]من واقعا با شوهر خواهرم هماهنگ نیستم

5. The car could hardly get along on the slope.
[ترجمه ارزو] ماشین به سختی می تواند در شیب پیش رود
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سختی می توانست از سراشیبی بالا برود
[ترجمه گوگل]ماشین به سختی می تواند در شیب قرار بگیرد

6. I can't get along on my scanty pay.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم به بهای اندک پولی که دارم برسم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم با پرداخت کم هزینه خودم موافق باشم

7. It's impossible to get along with him.
[ترجمه ارزو] سازگار بودن با او سخت است
[ترجمه پریسا] کنار آمدن با او غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]غیر ممکن است که بتوانم با او کنار بیایم
[ترجمه گوگل]همراه با او غیرممکن است

8. Let's get along and tell him the good news.
[ترجمه ترگمان]بیا برویم و خبر خوب را برایش تعریف کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید در کنار هم باشیم و به او خبر خوب بدهیم

9. Get along with you. It's a cock and bull story.
[ترجمه پری] کنار امدن با تو مثل داستان خروس و گاو است
[ترجمه ترگمان] برو کنار داستان خروس و بول است
[ترجمه گوگل]با شما همراه شوید این داستان خروس و گاو است

10. I want to get along with everyone.
[ترجمه ترگمان] میخوام با همه کنار بیام
[ترجمه گوگل]من می خواهم با همه هماهنگ باشم

11. I have heard him tell people that we get along splendidly.
[ترجمه ترگمان]من شنیده ام که او به مردم می گوید که ما خیلی خوب با هم کنار میایم
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که او را به مردم می گویم که ما با شکوه می رویم

12. Try to get along.
[ترجمه ترگمان]سعی کن با من بیای
[ترجمه گوگل]سعی کنید با هم متحد شوید

13. We tried to develop plans for them to get along, which all failed miserably.
[ترجمه ترگمان]ما تلاش کردیم تا طرح هایی برای آن ها توسعه دهیم، که همگی با فلاکت شکست خوردند
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم برنامه هایی برای آنها ایجاد کنیم که همه آنها ناکام ماندند

14. He is sincere and easy to get along with.
[ترجمه ترگمان]او صادق است و به راحتی می تواند با او کنار بیاید
[ترجمه گوگل]او صادقانه و آسان است همراه با

15. We get along like nobody's business.
[ترجمه ترگمان]مثل این که کار هیچ کس نیست
[ترجمه گوگل]ما در کنار کسب و کار هیچ کس نیستیم

پیشنهاد کاربران

قهر بودن

با هم کنار آمدن

I don't get/go along with him
با او کنار نمی آیم
از هردو کلمه get و go می توان استفاده کرد

روزگار گذراندن، سر کردن: Get along
?How are you getting along at playing the violin
چطور می توانی با ویولن زدن روزگار بگذرانی؟

Have a good relationship

همراهی و تعامل

مصاحبت و هم نشینی

اخت شدن

مدارا کردن

Friendly relationship

ساختن ( با هم ساختن ) مثل جمله او با من نمی سازد
گذراندن ، وفق دادن

کنار آمدن با هم - ساختن با یکدیگر

. . . Get along well with
. . . Get on well with
رابطه خوبی برقرار کردن با. . . .

داشتن رابطه دوستانه/همدلانه

کنار آمدن

سازگاری داشتن:
I get along well with people
سازگاری خوبی دارم با مردم.

زمانی که همه چیز جفت و جور باشه ، موفق بودن

تنها ترجمه maxo درست هستش.

Get along یعنی رابطه

For instance : i get along well with my sister

من با خواهرم رابطه خوبی دارم.

کنار امدن ، تفاهم داشت

سازگاری داشتن

1گذران کردن، بسر کردن
?How are you getting along at playing the violin
چطور می توانی با ویولن زدن روزگار بگذرانی؟
2:to have a good relationship
It's impossible to get along with him
3: to leave.
Ex:I must get along now

خیلی صمیمی

جور شدن:با همکارای جدیدت جور شدی؟*تا کردن:با درس و مشقت چجور تا میکنی؟ *جا افتادن، راه افتادن:تو شرکت جدیدم جا افتادم. *دوام آوردن، سر پا بند شدن:با این حقوقا نمیشه سر پا بند شد!! *ترک کردن محل ( slang ) :راهتو بگیر برو!!

کنار اومدن

داشتن رابطه خوب

Continue

کنار آمدن سازگاری داشتن

دوستانه به سر بردن ، رابطه خوبی داشتن
Richard and his sister don't get along
ریچارد و خواهرش با هم رابطه خوبی ندارند 👿

انس گرفتن
اخت شدن
جور شدن

رابطه خوبی داشتن

It means adjust , adapt

Have you been getting along?
میگذره؟

کنار آمدن با چیزی
سر کردن با چیزی

کنار اومدن ( با کسی ) ؛ با شرایط کنار اومدن

#�I get along well with him
# It's impossible to get along with him
# He is getting along well in his new job
# She was getting along well at university

Have harmonious and friendly relationship with an
Ex )
Richard and his sister don’t get a long

پیش راندن


کلمات دیگر: