کلمه جو
صفحه اصلی

serving


(خوراک) پرس، وعده، حصه، وابسته به کشیدن خوراک، وابسته به خوراک دادن، خدمت (کردن)، زاوری، پرس

انگلیسی به فارسی

پرس


خدمت، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن


انگلیسی به انگلیسی

• single portion of food; act of presenting, act of offering
of that which serves or provides a service
a serving is an amount of food given to one person at a meal.
a serving spoon or dish is used for serving food.

جملات نمونه

1. a serving dish
بشقابی که در آن خوراک می دهند

2. before serving the ball, she bounced it once
پیش از زدن توپ یکبار آن را ورجهانید.

3. a curtain serving as the division between the kitchen and the living room
پرده ای به عنوان پاراوان بین آشپزخانه و اتاق نهارخوری

4. ice the champagne before serving
قبل از نوشیدن (بطری) شامپاین را در یخ بگذارید.

5. he was more interested in serving the mighty than the poor
او بیشتر علاقمند بود که به توانگران کمک کند تا به مسکینان

6. paryer is no other than serving mankind. . .
عبادت به جز خدمت خلق نیست. . .

7. he finished his food and ordered another serving
خوراک خود را تمام کرد و یک پرس دیگر سفارش داد.

8. i had a cup of tea and a large serving of cake
یک فنجان چای و یک تکه ی بزرگ کیک خوردم.

9. The number of prisoners serving life sentences has fallen.
[ترجمه ترگمان]تعداد زندانیانی که به حبس ابد محکوم شده اند کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]تعداد زندانیانی که به اعدام زندانی محکوم شده اند، کاهش یافته است

10. He was released on parole after serving two years.
[ترجمه ترگمان]او پس از دو سال خدمت در آزادی مشروط آزاد شد
[ترجمه گوگل]او پس از دو سال خدمت در زندان آزاد شد

11. Prison order is rendered unstable by young inmates serving short sentences.
[ترجمه ترگمان]حکم زندان توسط زندانیان جوان که محکومیت کوتاهی را سرو می کنند، ناپایدار می شود
[ترجمه گوگل]در زندان های جوان که حکم های کوتاهی را مرتکب می شوند، دستورات زندان ناپایدار است

12. This room has a dual purpose, serving as both a study and a dining room.
[ترجمه ترگمان]این اتاق یک هدف دوگانه دارد که به عنوان یک اتاق مطالعه و هم یک اتاق ناهار خوری خدمت می کند
[ترجمه گوگل]این اتاق دارای هدف دوگانه است، که به عنوان یک مطالعه و یک اتاق غذاخوری سرو کار دارد

13. There was a serving spoon missing when Nina put the silverware back in its box.
[ترجمه ترگمان]وقتی نی نی کارد و چنگال نقره را در جعبه گذاشت، قاشق و چنگال را از دست دادند
[ترجمه گوگل]یک نوشیدنی قاشق خوری وجود نداشت وقتی نینا ظروف نقره را در جعبه آن گذاشت

14. It is always a pleasure serving you.
[ترجمه ترگمان] همیشه از خدمت کردن به تو لذت می برم
[ترجمه گوگل]همیشه لذت بخش است که به شما خدمت می کند

15. He was released from prison after serving two years of a five-year sentence.
[ترجمه ترگمان]او پس از دو سال محکومیت پنج ساله از زندان آزاد شد
[ترجمه گوگل]او پس از خدمت دو سال حبس پنج ساله از زندان آزاد شد

16. He was released from prison after serving a sentence of five years.
[ترجمه ترگمان]او پس از محکومیت پنج سال زندان از زندان آزاد شد
[ترجمه گوگل]او پس از خاتمه حکم پنج ساله از زندان آزاد شد

17. Shake the drink before serving it to froth it up.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که سرو صدا کند، بنوشید
[ترجمه گوگل]نوشیدنی را قبل از خدمت به لعاب بکشید

I had a cup of tea and a large serving of cake.

یک فنجان چای و یک تکه‌ی بزرگ کیک خوردم.


He finished his food and ordered another serving.

خوراک خود را تمام کرد و یک پرس دیگر سفارش داد.


a serving dish

بشقابی که در آن خوراک می‌دهند


پیشنهاد کاربران

پرس غدا

به معنی کشیدن دوره حبس

سهم

وعده ی غذایی

در والیبال
سرویس زدن

در حال خدمت رسانی

1 - خدمت
2 - یک وعده یه یک پرس خوراک


به کار رفتن


۱یک پرس غذا به اندازه یک نفر
۲در حال سرو کرون

خدمت رسانی
در سرویس بودن


1 - پُرسِ غذا.
2 - وعده غذایی برای یک نفر.

یک وعده یه یک پرس خوراک

پرس غذا

در خدمت کسی بودن
. My name is Carl and I'll be serving you today

به کار رفته

پُرس ، وعده
Have at least five servings of fruits or vegetables a day
. حداقل پنج وعده میوه و سبزیجات در روز باید بخورید 🍽🍽🍽🍽

سرو کردن

زدن توپ دربازی

پذیرایی کردن

انجام خدمات

واحد : در زمینه رژیم های غذایی میتوانیم از واحد استفاده کنیم
مثلا دو واحد سبزیجات و سه واحد پروتءین

عمل کردن

پرس وعده غذایی

خدمت رسانی

سپری کردن. . . ، گذراندن مدتی. . .
serving a part of sentence

serving ( ورزش )
واژه مصوب: زهبان
تعریف: پوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن می پیچند


کلمات دیگر: