کلمه جو
صفحه اصلی

enthusiast


معنی : هواخواه، علاقهمند
معانی دیگر : آدم پر شوق و ذوق، شورمند، مشتاق

انگلیسی به فارسی

هواخواه، مشتاق، علاقه‌مند


علاقهمند، هواخواه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person intensely interested in or obsessed with a particular subject.
مشابه: buff, fan, lover

- a bicycle enthusiast
[ترجمه ترگمان] یک علاقمند به دوچرخه
[ترجمه گوگل] علاقه مندان به دوچرخه
- an art enthusiast
[ترجمه ترگمان] علاقمند به هنر
[ترجمه گوگل] هنرمند هنری

(2) تعریف: a person who practices religion in a highly emotional, unorthodox, or fanatical way; zealot.

• one who is filled with enthusiasm for a principle or idea, admirer, fan, buff
an enthusiast is a person who is very interested in a particular activity or subject.

مترادف و متضاد

هواخواه (اسم)
devotee, adherent, aficionado, disciple, enthusiast

علاقه مند (اسم)
enthusiast

person active in interest


Synonyms: addict, admirer, aficionado, believer, buff, bug, bum, devotee, eccentric, fan, fanatic, follower, freak, habitué, lover, maniac, monomaniac, nut, optimist, participant, partisan, rooter, supporter, votary, worshiper, zealot


Antonyms: critic, detractor, pessimist


جملات نمونه

1. an enthusiast about the theater
دارای ذوق و شوق برای تئاتر

2. a music enthusiast
شیفته ی موسیقی

3. Whatever you do, don't call a "railway enthusiast" a trainspotter?it's the ultimate insult.
[ترجمه ترگمان]هر کاری که می کنی، به یه \" \" \"برای\" trainspotter \" زنگ نزن؟ این توهین نهایی است
[ترجمه گوگل]هر آنچه که شما انجام می دهید، یک 'علاقه مندان راه آهن' را نمی خوانید؟ این توهین نهایی است

4. My brother is a real DIY enthusiast.
[ترجمه ترگمان]برادرم یک علاقمند واقعی است
[ترجمه گوگل]برادر من علاقه مندان به DIY واقعی است

5. He was an enthusiast for the avant-garde.
[ترجمه ترگمان]او علاقمند به آوانگارد بود
[ترجمه گوگل]او علاقه مندان به آوانگارد بود

6. He is a great sports enthusiast.
[ترجمه ترگمان]او علاقمند به ورزش است
[ترجمه گوگل]او یک علاقه مندان به ورزش است

7. He's a real enthusiast - he goes fishing in all weathers.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم مشتاق برای صید ماهی است
[ترجمه گوگل]او یک علاقه مندان واقعی است - او در همه کمپ های ماهیگیری می رود

8. He is a lifelong railway enthusiast.
[ترجمه ترگمان]او یکی از علاقمندان به راه آهن است
[ترجمه گوگل]او علاقه مندان به راه آهن مادام العمر است

9. But for the curious wine enthusiast, Madeira offers a unique taste sensation.
[ترجمه ترگمان]اما برای علاقمندان به شراب، Madeira احساسی منحصر به فرد ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]اما برای مشتاقان کنجکاو شراب، Madeira یک احساس طعم منحصر به فرد ارائه می دهد

10. This impressive sight attracts the camera enthusiast to Swanland from where excellent photographs of the bridge can be taken.
[ترجمه ترگمان]این منظره چشمگیر، علاقه مندان به دوربین را به Swanland جذب می کند، از جایی که عکس های عالی از پل می تواند گرفته شود
[ترجمه گوگل]این چشم انداز چشمگیر علاقه مندان دوربین به Swanland را از جایی که عکس های عالی پل می تواند جذب شود، جذب می کند

11. To the railway enthusiast, however, it was the location of a crack Southern Railway and Southern Region steam depot.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برای علاقمندان به راه آهن محل یک ایستگاه راه آهن جنوب و ایستگاه بخار منطقه جنوبی بود
[ترجمه گوگل]با این حال، به علاقه مندان راه آهن، محل کرک جنوبی و بخش جنوب بخار بود

12. He was also, incidentally, a fellow sailing enthusiast.
[ترجمه ترگمان]ضم نا او هم یک نفر مشتاق و مشتاق بود
[ترجمه گوگل]او نیز، اتفاقا، یکی از علاقه مندان به قایقرانی بود

13. Dennis was a genuine enthusiast for financial matters.
[ترجمه ترگمان]دنیس بسیار علاقه مند به مسائل مالی بود
[ترجمه گوگل]دنیس علاقه مندان به امور مالی بود

14. Verdict: The only compact camera for the underwater enthusiast.
[ترجمه ترگمان]Verdict: تنها دوربین فشرده برای علاقمندان در زیر آب
[ترجمه گوگل]حکم: تنها دوربین جمع و جور برای علاقه مندان به زیر آب

a music enthusiast

شیفته‌ی موسیقی


an enthusiast about the theater

دارای ذوق و شوق برای تئاتر


پیشنهاد کاربران

اسم:
a person who is very interested in a particular activity or subject. فردی که به یک فعالیت یا موضوع خاص علاقمند است.
"a sports car enthusiast""علاقه مندان به ماشین های ورزشی"

a person of intense and visionary Christian views. فرد مشتاق و وابسته به دیدگاه های مسیحی.

مشتاق

خوره

علاقه مند، دوستدار، هواخواه، دوستدارافراطی

مشتاق، دوستدار، علاقه مند

شخص مشتاق
● این کلمه اسم است نه صفت، برای همین یک "شخص" مشتاق مورد نظر است نه مشتاق به عنوان صفت


کلمات دیگر: