1. breaking ground for the new school
اولین کلنگ بنای مدرسه ی جدید را زدن
2. breaking public trust in the t. v. news
از بین بردن اعتماد مردم به اخبار تلویزیونی
3. breaking up
فروشکافی،به هم خوردگی (رابطه ی اشخاص و غیره)
4. his embarrassment at breaking the host's expensive glass
شرمندگی او از شکستن لیوان قیمتی صاحب خانه
5. the sound of breaking china
صدای شکستن چینی
6. to wish by breaking a wishbone
جناغ شکستن
7. to reach one's breaking point
کارد به استخوان (کسی) رسیدن،بی تاب شدن
8. i finally reached my breaking point
بالاخره از جا در رفتم.
9. try your utmost to gladden others' hearts, breaking hearts is nothing to boast about
تا توانی دلی به دست آوردل شکستن هنر نمی باشد
10. Ignorance of the law is no excuse of breaking it.
[ترجمه ترگمان]نادانی قانون، بهانه شکستن آن نیست
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن قانون، بهانه ای برای شکستن آن نیست
11. Dee watched the waves breaking on the shore.
[ترجمه ترگمان]دی به امواجی که به ساحل برخورد کرده بود نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]دی تماشا کرد که امواج بر روی ساحل در حال وقوع است
12. Wedding bells are breaking up that gang of mine.
[ترجمه ترگمان] زنگوله عروسی اون دسته مال من رو بهم میزنن
[ترجمه گوگل]زنگ های عروسی این باند من را شکستن
13. They took their landlord to court for breaking the contract.
[ترجمه ترگمان]اونا landlord رو برای شکستن پیمان به دادگاه بردن
[ترجمه گوگل]آنها صاحبخانه خود را برای شکستن قرارداد به دادگاه بردند
14. You should consider breaking the journey with intermediate stopovers at airport hotels.
[ترجمه ترگمان]شما باید سفر خود را با stopovers های میانی در هتل های فرودگاه در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]شما باید با گذراندن تعطیلات کوتاه در هتل های فرودگاهی را ترک کنید
15. Neal kept interrupting, breaking my concentration.
[ترجمه ترگمان]نیل حرفش را قطع کرد و تمرکزم را شکست
[ترجمه گوگل]نیل مانع از شکستن تمرکز من شد