1. A handful of common sense is worth a bushel of learning.
[ترجمه احسان خجسته] یه مشت عقل سلیم مبارزه به تلی از یادگیری
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم به اندازه یک سبد آموزش ارزش دارد
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از عقل سلیم ارزش بوشل یادگیری است
2. A handful of common sense is worth bushel of learning.
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم ارزش اندازه گیری کردن را دارد
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از حس مشترک ارزش بوشل یادگیری است
3. She hasn't an ounce of common sense.
[ترجمه ترجمه عامیانه] شعور سرش نمی شود
[ترجمه ترگمان]اصلا با عقل جور در نمیاد
[ترجمه گوگل]او یک عدد از حس مشترک ندارد
4. Are you totally devoid of common sense?
[ترجمه افشین] توکاملا عقلت را از دست دادی
[ترجمه ترگمان]تو کلا از عقل سلیم بی بهره نیستی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما کاملا از عقل سلیم؟
5. Common sense is not common.
[ترجمه ترگمان]عقل سلیم رایج نیست
[ترجمه گوگل]حس مشترک عادی نیست
6. They showed a lack of common sense that beggars belief.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقدان حس مشترکی را نشان دادند که گداها باور داشتند
[ترجمه گوگل]آنها فاقد حس مشترک بودند که گرسنگی را باور می کردند
7. I am sure that common sense will prevail in the end.
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که عقل سلیم در پایان پیروز خواهد شد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که حس مشترک در پایان غلبه خواهد کرد
8. He has a lot of common sense.
[ترجمه ترگمان]عقل سلیم خیلی دارد
[ترجمه گوگل]او دارای عقل عمومی است
9. We hope that common sense would prevail.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که عقل سلیم برتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که حس مشترک برتری یابد
10. Not all of us possess earthshaking talent. Just common sense and love will do.
[ترجمه ترگمان]همه ما استعداد earthshaking در اختیار نداریم فقط عقل سلیم و عشق انجام میده
[ترجمه گوگل]همه ما از استعداد زمینی نمی ترسیم فقط حس مشترک و عشق انجام خواهد شد
11. That child has had no common sense!
[ترجمه ترگمان]این بچه هیچ عقل سلیم نداشته است!
[ترجمه گوگل]این کودک هیچ فایده ای نداشت!
12. It's refreshing to hear somebody speaking common sense.
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که می شنوم کسی با عقل سلیم حرف می زند
[ترجمه گوگل]آن را طراوت به شنیدن کسی که صحبت کردن عقل سلیم است
13. Common sense and creativity are some of the intangibles we're looking for in an employee.
[ترجمه ترگمان]حس مشترک و خلاقیت برخی از دارایی های ناملموس هستند که ما در یک کارمند به دنبال آن هستیم
[ترجمه گوگل]حس مشترک و خلاقیت برخی از ملزوماتی است که ما در یک کارمند دنبال می کنیم
14. Anyone with a modicum of common sense could have seen that the plan wouldn't work.
[ترجمه ترگمان]هر کسی با کمی عقل سلیم می توانست ببیند که نقشه عملی نیست
[ترجمه گوگل]هر کسی که دارای معنی عقلانی است می تواند ببیند که این طرح کار نخواهد کرد
15. It seems contrary to common sense.
[ترجمه ترگمان]این برخلاف عقل سلیم است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بر خلاف عقل سلیم است
16. Commonsense now dictates that it would be wise to sell a few shares.
[ترجمه ترگمان]commonsense اکنون تصریح می کند که فروش سهام کمی عاقلانه است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر Commonsense دیکته می کند که عاقلانه است چند سهام به فروش برساند
17. This research is concerned with commonsense ideas about emotion and with the way people act upon information about their emotional state.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به ایده های commonsense در مورد احساسات و نحوه عمل مردم بر روی اطلاعات در مورد وضعیت احساسی آن ها می پردازد
[ترجمه گوگل]این تحقیق مربوط به ایده های رایج در مورد احساسات و نحوه رفتار افراد با اطلاعات در مورد وضعیت احساسی آنها است
18. Certain commonsense ground rules should be mentioned - discussing marital and financial problems with children, for example, is not advisable.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، برخی از قوانین زمین شناختی خاص باید در مورد مشکلات زناشویی و زناشویی با کودکان ذکر شود، به عنوان مثال، توصیه نمی شود
[ترجمه گوگل]به طور خاص، باید قواعد مقررات عمومی را در نظر گرفت - بحث در مورد مشکلات زناشویی و مالی با کودکان، به عنوان مثال، توصیه نمی شود
19. He imported the commonsense realist philosophy, which included a demand that individuals be responsible for public affairs.
[ترجمه ترگمان]او فلسفه realist commonsense را وارد کرد که شامل درخواستی بود که افراد مسئول امور عمومی باشند
[ترجمه گوگل]او فلسفه واقعی واقع گرایانه را وارد کرد، که شامل تقاضا بود که افراد مسئول امور عمومی هستند
20. This commonsense legislation was long overdue.
[ترجمه ترگمان]این قانون commonsense خیلی دیر به پایان رسیده بود
[ترجمه گوگل]این قوانین عرفانی خیلی طول کشید
21. But if the commonsense understanding of schooling is bracketed and belief suspended, another reality emerges, the life of the playground.
[ترجمه ترگمان]اما اگر درک صحیح از مدرسه در داخل پرانتز است و اعتقاد به حالت تعلیق درآمده است، یک واقعیت دیگر پدیدار می شود، زندگی زمین بازی
[ترجمه گوگل]اما اگر درک درستی از آموزش و پرورش در حد توان و اعتبار متوقف شود، واقعیت دیگری پدید می آید، زندگی زمین بازی
22. Commonsense prevailed and he shinned down amidst cheers and sighs of relief.
[ترجمه ترگمان]commonsense پیروز شد و او در میان هورا کشیدن و آه کشیدن نفسی تازه کرد
[ترجمه گوگل]رایج ترین حالت بود و او در میان خوشبختی و آهی از تسکین در می آمد
23. In his view, design is ninety-eight percent commonsense and two percent a magic ingredient to do with aesthetics.
[ترجمه ترگمان]در نظر او، طراحی نود و هشت درصد commonsense و دو درصد یک عامل جادویی است که با زیبایی شناسی در ارتباط است
[ترجمه گوگل]به اعتقاد وی، طراحی نهصد و هشت درصد رایج و دو درصد یک ماده جادویی برای زیبایی شناسی است
24. The guide contains commonsense recommendations covering situations such as meetings in strangers' offices and homes, walking home alone and car breakdowns.
[ترجمه ترگمان]این راهنما شامل توصیه های commonsense است که شرایطی مانند جلسات در دفاتر و خانه ها را تحت پوشش قرار می دهد، به تنهایی به سمت خانه راه می رود و breakdowns خودرو را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]این راهنما شامل توصیه های معمولی است که شامل مواردی نظیر جلسات در دفاتر و خانه های غریبه ها، راه رفتن خانه به تنهایی و خرابی اتومبیل می شود
25. Commonsense told them that anyone could eat dozens of apples a day without suffering any permanent ill effect.
[ترجمه ترگمان]commonsense به آن ها گفت که هر کس می تواند روزی ده ها سیب را بدون رنج و عذاب دائمی بخورد
[ترجمه گوگل]عادت به آنها گفت که هر روز می تواند ده ها سیب را بخورند بدون هیچ گونه عوارض دائمی
26. And I think ordinary people with commonsense ideas are intimidated by this pseudoscience.
[ترجمه ترگمان]و من فکر می کنم که افراد عادی با ایده های commonsense از این pseudoscience مرعوب می شوند
[ترجمه گوگل]و من فکر می کنم مردم عادی با ایده های عرفانی توسط این علم شبه مورد تهدید قرار می گیرند
27. The pouring concrete technology is a kind of commonsense method strengthened to the soft foundation.
[ترجمه ترگمان]فن آوری بتن پاشیده شده نوعی از روش commonsense است که برای پی ریزی نرم تقویت می شود
[ترجمه گوگل]تکنولوژی بتن ریختن نوعی روش معمولی برای تقویت پایه نرم است
28. The evolution of commonsense psychology and scientific psychology constitutes the history of psychology.
[ترجمه ترگمان]تکامل روان شناسی commonsense و روان شناسی علمی تاریخ روان شناسی را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]تکامل روانشناسی عرفان و روانشناسی علمی تاریخ روانشناسی را تشکیل می دهد
29. It is commonsense to carry an umbrella in this weather.
[ترجمه ترگمان]یک چتر در این آب و هوا وجود دارد
[ترجمه گوگل]این شایستگی است که در این آب و هوا چتر داشته باشیم
30. Success i -- ore a function of consistent commonsense than it is of genius.
[ترجمه ترگمان]موفقیت i یک تابع of سازگار نسبت به نبوغ است
[ترجمه گوگل]موفقیت من - سنگ معدن یک تابع شفافیت سازگار از آن است که از نبوغ است