کلمه جو
صفحه اصلی

break into

انگلیسی به فارسی

به‌صورت غیرقانونی یا به‌زور وارد جایی شدن به‌خصوص برای ارتکاب جرم


کاری یا چیزی را شروع کردن، مبادرت به انجام کاری


به‌طور موفقیت‌آمیز وارد حرفه یا کسب‌وکاری شدن


کاری را ناگهانی شروع کردن


شکستن


انگلیسی به انگلیسی

• force one's way into (often with the intent to steal goods); interrupt, cut in; begin suddenly, start abruptly; enter, get into

مترادف و متضاد

Enter illegally or by force


Open or begin to use


Successfully enter a profession or business


Begin suddenly


جملات نمونه

1. We had to break into the house as we had lost the key.
[ترجمه فرشته] ما مجبور شدیم به زور وارد خونه بشیم چون کلید رو گم کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]همان طور که کلید را از دست دادیم، مجبور شدیم وارد خانه بشویم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به خانه برسیم چون کلیدی را از دست داده بودیم

2. A thief can break into a car in under ten seconds.
[ترجمه مریم] یک دزد میتواند در کمتر از ده ثانیه به یک ماشین دستبرد بزند
[ترجمه ترگمان]یک دزد می تواند در عرض ده ثانیه یک ماشین را بشکند
[ترجمه گوگل]یک دزد می تواند در کمتر از 10 ثانیه به یک ماشین بچرخد

3. He tried to break into a car in full sight of a policeman.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با چشم پلیس به ماشینی برخورد کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا در یک چشم انداز یک پلیس به یک ماشین برود

4. She is trying to break into journalism.
[ترجمه ترگمان]او سعی دارد به روزنامه نگاری نفوذ کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا روزنامه نگاری را بشکند

5. He had to break into the house because his girlfriend had locked him out.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود به خانه باز گردد زیرا دوست دخترش او را قفل کرده بود
[ترجمه گوگل]او مجبور شد به خانه برسد چون دوست دخترش او را در قفل گذاشته بود

6. I didn't want to break into a twenty-pound note.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم یک اسکناس بیست پوندی را به هم بزنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم به یادداشت بیست پوند برسم

7. She made an attempt to break into journalism.
[ترجمه ترگمان]او تلاشی برای شکستن روزنامه نگاری کرد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا روزنامه نگاری کند

8. I feel as if I should break into song.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که باید شروع به تپیدن کنم
[ترجمه گوگل]احساس می کنم انگار باید به آهنگ بچرخم

9. I don't want to break into a $100 note unless I really have to.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم صد دلار به تو بدهم مگر این که واقعا مجبور باشم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به یک یادداشت 100 دلاری تبدیل شوم، مگر آنکه من واقعا به آن نیاز دارم

10. Women do not normally break into the big time by doing stand-up comedy.
[ترجمه ترگمان]زنان معمولا با انجام نمایش کمدی، به زمان بزرگ وارد نمی شوند
[ترجمه گوگل]به طور معمول زنان با انجام کمدی ایستادن به طور معمول نمی افتند

11. It is difficult to break into the movies.
[ترجمه ترگمان]شکستن فیلم مشکل است
[ترجمه گوگل]در فیلم ها دشوار است

12. I don't want to break into my savings unless I have to.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم پس از آن که مجبور باشم، پس اندازم
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم پس انداز کنم، مگر اینکه من باشم

13. They had to break into the emergency food supplies.
[ترجمه نورا] آن ها مجبور بودند به آذوقه اضطراری دستبرد بزنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند به منابع غذایی اضطراری وارد شوند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند غذاهای اورژانسی را بشکنند

14. When his lips break into a smile, it is enough to melt any woman's heart.
[ترجمه ترگمان]وقتی لب هایش به لبخندی باز می شوند، کافی است قلب هر زنی را ذوب کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که لب هایش به لبخند برسد، به اندازه کافی قلب هر زن را ذوب می کند

پیشنهاد کاربران

به قصد دزدی وارد شدن ، به زور وارد شدن

به زور وارد جایی شدن


وارد حرفه ای شدن

رسوخ، نفوذ

بزور وارد شدن اونم بدون اجازه.

علاوه بر معانی فوق: ( بر اساس دیکشنری لانگمن )
1 - از مایه خرج کردن!
I don't want to break into my savings unless I have to
من نمیخوام از مایه/پس اندازم خرج کنم مگر اینکه مجبور بشم!
2 - کاری یا چیزی را شروع کردن، مبادرت به انجام کاری ( معمولا به یکباره و ناگهانی )
He broke into a song
اون شروع به آواز خواندن کرد!
یا مثلا
Break into a run ( به یکباره شروع به دویدن کردن )
Break into a smile ( شروع به لبخند زدن کردن )
3 - وارد یک حرفه، شغل یا فعالیتهای تجاری شدن!
She made an attempt to break into journalism
اون سعی بر این داشت که وارد حرفه روزنامه نگاری شود!


Penetrate نفوذ کردن for example: to break into the market =to penetrate to the market

پرداختن - مبادرت یا اقدام کردن

سرقت شدن

به اجزای کوچکتر تقسیم کردن.
در این حالت ممکن است یک اسم میان آنها به کار رود. break sth into
مثلا
the third model break constitutions into those that experience a transition and those that do not.
مدل سوم قوانین اساسی را به آنهایی که یک گذار را تجربه می کنند و آنهایی که تجربه نمی کنند تقسیم بندی می کند

ورود غیر قانونی

برسید ، رسیدن

Interupt=break intoوسط حرف کسی پریدن

Break into the overseas market
به بازارهای خارجی ورود کردن، رخنه کردن

1_بری توی یه کار ( برای اولین بار شروع به انجام یه کار کنی )

I want to break into movies
می خوام برم تو کار فیلم

2_به زور وارد منزل یا ماشین خود یا دیگران شدن ( برای دزدی کردن یا به دلیل این که کلید رو گم کرده و مجبوره با زور وارد خونه یا ماشین بشه )
Would you break into your house if you lost your keys?
یا
Would you break into your house if you locked yourself out ?


Open باز کردن can you break into this letter for me

Someone's broken into my house = خونه مون دزد اومده

The verb of burglary


کلمات دیگر: