فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: creates, creating, created
• (1) تعریف: to bring into being.
• مترادف: develop, fabricate, father, form, found, initiate, invent, originate
• متضاد: abolish, annihilate, demolish, destroy, obliterate
• مشابه: author, carve, compose, conceive, constitute, contrive, design, devise, engender, establish, fashion, formulate, generate, make, procreate, start
- He created a magnificent work of art for the town hall.
[ترجمه Negar] او یک کار هنری عظیم برای سالن شهرداری خلق کرد
[ترجمه ترگمان] او یک کار عالی برای سالن شهرداری ایجاد کرد
[ترجمه گوگل] او یک اثر هنری با شکوه برای سالن شهر ایجاد کرد
- The chef has created three new dishes.
[ترجمه ترگمان] آشپز سه غذای تازه ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل] سرآشپز سه ظروف جدید ایجاد کرده است
- A new division of the police department was created to deal with this problem.
[ترجمه ترگمان] بخش جدیدی از اداره پلیس برای رسیدگی به این مشکل ایجاد شده است
[ترجمه گوگل] برای حل این مشکل یک بخش جدید از اداره پلیس ایجاد شد
- The new government pledged to create more jobs.
[ترجمه ترگمان] دولت جدید قول داده است که مشاغل بیشتری ایجاد کند
[ترجمه گوگل] دولت جدید قول داده است تا شغل بیشتری ایجاد کند
- A large mirror on a wall can sometimes create a feeling of more space.
[ترجمه ترگمان] یک آینه بزرگ بر روی یک دیوار گاهی اوقات می تواند احساس فضای بیشتری ایجاد کند
[ترجمه گوگل] یک آینه بزرگ روی یک دیوار گاهی اوقات می تواند یک احساس فضای بیشتر ایجاد کند
• (2) تعریف: to cause; produce.
• مترادف: beget, engender, hatch, make, produce
• مشابه: conceive, father, generate, give rise to, manufacture, mother, procreate, sire, spawn
- Arguing only creates more problems.
[ترجمه ترگمان] بحث کردن فقط مشکلات بیشتری ایجاد می کند
[ترجمه گوگل] استدلال فقط مشکلات بیشتری را ایجاد می کند
- The radicals hoped to create social unrest.
[ترجمه ترگمان] تندروها امیدوارند که ناآرامی اجتماعی ایجاد کنند
[ترجمه گوگل] رادیکال ها امیدوار بودند ناآرامی های اجتماعی ایجاد کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to bring something into being, esp. works of the imagination.
• مترادف: conceive, imagine
• متضاد: destroy
• مشابه: compose, dream up, visualize
- As an artist, he had no desire to teach, only to create.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک هنرمند، او علاقه ای به تدریس نداشت، فقط برای خلق کردن
[ترجمه گوگل] به عنوان یک هنرمند، او تمایل به تدریس، فقط برای ایجاد بود