کلمه جو
صفحه اصلی

foreigner


معنی : بیگانه، خارجی، غریب، اجنبی
معانی دیگر : (شخص)، غریبه

انگلیسی به فارسی

بیگانه، اجنبی، غریبه


خارجی، بیگانه، غریب، اجنبی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person born who is born in or comes from a foreign country.
مترادف: alien, outlander
متضاد: native
مشابه: non-native, outsider, stranger

• person from another country, stranger
you refer to someone as a foreigner when they belong to a country that is not your own.

مترادف و متضاد

person from another country


Synonyms: alien, fresh off the boat, greenhorn, immigrant, incomer, newcomer, outlander, outsider, stranger


Antonyms: citizen, local, national, native


بیگانه (اسم)
foreigner, gringo, stranger, outsider, publican

خارجی (اسم)
alien, foreigner, gringo

غریب (اسم)
traveler, foreigner, wanderer, stranger, homeless person, poor person

اجنبی (اسم)
foreigner, stranger

جملات نمونه

1. a foreigner cannot but be impressed by the beauty of esfahan mosques
یک نفر خارجی نمی تواند تحت تاثیر زیبایی مسجدهای اصفهان قرار نگیرد.

2. articulate your words; he is a foreigner
شمرده حرف بزن ; (چون) او خارجی است.

3. I'm a foreigner. Please speak slowly.
[ترجمه anahita] من یک فرد خارجی هستم . لطفا به آرامی صحبت کنید
[ترجمه ] من یک فرد خارجی هستم لطفا ارام تر ( از نظر سرعت ) صحبت کنید
[ترجمه Heli. M] من یک خارجی هستم. لطفا آرام تر صحبت کنید
[ترجمه ♡♡●○⊙▪︎◇●♡☆☆♧♧◇] من یه فرد خارجی هستم لطفا اروم تر صحبت کنین
[ترجمه اسمم چیکار داری؟] من یک خارجی هستم لطفا ارام صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]من یک بیگانه هستم لطفا آرام صحبت کنید
[ترجمه گوگل]من یک خارجی هستم لطفا به آرامی صحبت کن

4. She becomes a companion to a foreigner.
[ترجمه ترگمان]او هم نشینی با یک بیگانه است
[ترجمه گوگل]او به همراه یک خارجی می آید

5. He is a foreigner.
[ترجمه tinabailari] او ( اشاره به فردی مذکر ) یک خارجی است.
[ترجمه Mlin] او ( پسر ) یک بیگانه ( خارحی ) است
[ترجمه .] او ( آن مرد/پسر ) یک خارجی است.
[ترجمه ترگمان]او خارجی است
[ترجمه گوگل]او یک خارجی است

6. These regulations refer to every foreigner.
[ترجمه b.kosar2006] این مقررات مربوط به هر خارجی است.
[ترجمه ترگمان]این مقررات به هر خارجی اشاره می کنند
[ترجمه گوگل]این مقررات به هر خارجی اشاره دارد

7. Being a foreigner, he did not catch on the joke.
[ترجمه nazanin] به عنوان یک فرد خارجی از این شوخی خوشش نمی اید
[ترجمه m.a.p] چون او یک خارجی است شوخی را نمیگیرد ( درک نمیکند )
[ترجمه ترگمان]چون بیگانه بود از این شوخی خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک خارجی، او در شوخی گیر نمی کند

8. I have never met a foreigner who speaks such perfect Chinese.
[ترجمه Toktam] من هرگز با یک فرد خارجی ملاقات نکرده بودم که انقدر خوب چینی حرف بزند
[ترجمه ....] من هیچوقت با یک فرد خارجی ملاقات نکرده بودم که اینقدر عالی چینی حرف بزند
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با یک خارجی آشنا نشدم که این قدر چینی حرف می زند
[ترجمه گوگل]من هرگز یک خارجی را که چنین چینی کامل صحبت می کند، ملاقات نکردم

9. I had never met a foreigner who spoke such perfect English.
[ترجمه ترگمان]من تا به حال یک بیگانه را ندیده بودم که این طور با زبان انگلیسی حرف می زد
[ترجمه گوگل]من هرگز خارجی را دیدم که چنین انگلیسی کامل صحبت میکرد

10. You don't sound like a foreigner talking English.
[ترجمه آناهیتا] تو نمیتوانی مانند یک خارجی لحجه ی انگلیسی داشته باشی
[ترجمه mohammad.t] تو نمی توانی مانند یک خارجی که انگلیسی حرف می زند با لهجه صحبت کنی.
[ترجمه Mahoor] تو نمیتوانی مثل یک فرد خارجی لحجه ی خارجی داشته باشی
[ترجمه ترگمان]تو مثل یک خارجی حرف نمی زنی که داری انگلیسی حرف می زنی
[ترجمه گوگل]شما مثل یک خارجی که انگلیسی صحبت می کند صدایی نمی شنوید

11. They took him for a foreigner.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر یک بیگانه گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها او را برای یک خارجی گرفتند

12. The fact that I was a foreigner was a big disadvantage.
[ترجمه ترگمان]این حقیقت که من بیگانه بودم، ضرر بزرگی بود
[ترجمه گوگل]این واقعیت که من یک خارجی بودم، یک عیب بزرگ بود

13. I have always been regarded as a foreigner by the local folk.
[ترجمه ترگمان]من همیشه با مردم محلی بیگانه بودم
[ترجمه گوگل]من همیشه از سوی مردم محلی به عنوان یک خارجی شناخته شده ام

14. Her father won't countenance her marrying a foreigner.
[ترجمه ترگمان]پدرش با یک بیگانه ازدواج نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]پدرش نمیتواند او را ازدواج با یک خارجی کند

15. The foreigner spoke to us quite intelligibly.
[ترجمه b.kosar2006] خارجی کاملاً قابل فهم با ما صحبت کرد.
[ترجمه ترگمان]مرد بیگانه به کام لا intelligibly صحبت کرد
[ترجمه گوگل]خارجی به ما کاملا قابل فهم با ما صحبت کرد

There are many foreigners in New York.

در نیویورک خارجی زیاد است.


پیشنهاد کاربران

خارجی

بیگانه
شخصی که تبعه کشور دیگری است .

A person from another country

خارجی . بیگانه
a person who comes from a country that is not your country

خارجی/بیگانه/فردی از کشور دیگر
A foreigner is a person of another country
کانون زبان ایران
ترم:Reach 4
Unit9

یعنی غریب یا بیگانه

غیر بومی
خارجی


A foreigner is a person from another country
فردی که از یک کشور دیگه باشه
کانون زبان ایران
Reach 4
Unit 9

بیگانه, خارجی
A person from another country

A foreigner is a person frome another country
کانون زبان ایران
ترم:reach4
معنی : بیگانه. خارجی

بیگانه فرد غریبه


کلمات دیگر: