کلمه جو
صفحه اصلی

scientist


معنی : عالم، دانشمند
معانی دیگر : ویژه گر علوم، دانشمند (در علوم)، چیستاگر

انگلیسی به فارسی

عالم، دانشمند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who uses scientific procedures and is involved in science, esp. the physical or natural sciences.

• expert in a particular branch of science; man of science, researcher
a scientist is an expert who does work in one of the sciences.

مترادف و متضاد

عالم (اسم)
cosmos, universe, world, scientist

دانشمند (اسم)
scholar, oracle, litterateur, erudite, scientist, savant, pundit, sapient

researcher


Synonyms: analyst, chemist, examiner, expert, lab technician, physicist, prober, tester


جملات نمونه

1. atomic scientist
دانشمند علوم اتمی

2. a research scientist
دانشمند پژوهشگر

3. an obscure scientist
یک دانشمند گمنام

4. it is the onus of every scientist to add to the sum total of human knowledge
وظیفه ی هر دانشمند است که بر جمع دانش بشری بیافزاید.

5. receiving the nobel prize was the crown of his career as a writer and scientist
دریافت جایزه ی نوبل (نقطه ی) اوج کار او به عنوان یک نویسنده و دانشمند بود.

6. Her mother was a brilliant scientist.
[ترجمه محمد] مادرش یک دانشمند نورانی بود
[ترجمه ارسلان] مادرش یک دانشمند خارقالعاده بود
[ترجمه ترگمان]مادرش یک دانشمند فوق العاده بود
[ترجمه گوگل]مادرش یک دانشمند درخشان بود

7. As a scientist,he disbelieves in Jesus.
[ترجمه tinabailari] به عنوان یک دانشمند ، او به حضرت عیسی اعتقاد ندارد 🕜🕜
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک دانشمند به عیسی disbelieves
[ترجمه گوگل]به عنوان یک دانشمند، او در عیسی کافر است

8. A scientist must produce evidence in support of a theory.
[ترجمه ترگمان]یک دانشمند باید شواهدی را در حمایت از یک نظریه تولید کند
[ترجمه گوگل]یک دانشمند باید شواهدی را در حمایت از یک نظریه تولید کند

9. Madame Curie was the only famous woman scientist in the world.
[ترجمه ترگمان]مادام کوری تنها دانشمند مشهور جهان بود
[ترجمه گوگل]مادام کوری تنها دانشمند مشهور زن در جهان بود

10. It doesn't take a rocket scientist to make a rock record.
[ترجمه ترگمان]او یک دانشمند موشکی نمی گیرد که یک سابقه سنگی بسازد
[ترجمه گوگل]این یک دانشمند موشک نیست که یک رکورد راک ایجاد کند

11. The scientist analyzed the milk and found it contained too much water.
[ترجمه ترگمان]دانشمند شیر را آنالیز کرد و فهمید که حاوی آب زیادی است
[ترجمه گوگل]دانشمندان شیر را تجزیه و تحلیل کرده و دریافتند که آب زیاد است

12. She's the offspring of a scientist and a musician.
[ترجمه ترگمان]او فرزند یک دانشمند و یک موسیقی دان است
[ترجمه گوگل]او فرزند دانشمند و موسیقیدان است

13. A scientist must be precise in making tests.
[ترجمه ترگمان]یک دانشمند باید در انجام آزمایش ها دقیق باشد
[ترجمه گوگل]یک دانشمند باید در انجام آزمایشات دقیق باشد

14. The scientist defected to another country.
[ترجمه ترگمان]دانشمند به کشور دیگری رفت
[ترجمه گوگل]دانشمند به کشور دیگری فرار کرد

15. Her principal objective was international fame as a scientist.
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی او شهرت جهانی به عنوان یک دانشمند بود
[ترجمه گوگل]هدف اصلی آن، شهرت جهانی به عنوان یک دانشمند بود

پیشنهاد کاربران

دانشگار

پروفسور

دانشمند، پروفسور: ( Scientist )

آزمایشگاه علوم باشد

دانشمند
I was reading a book about famous Iranian scientists
من داشتم یک کتاب درباره دانشمندان ایرانی می خواندم🕝🕝

پژوهشگر، دانشمند، ( در بعضی از مواقع ) 👈🏻کسانی که با فسیل ها سر و کله می زنند

Professor


کلمات دیگر: