بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن
distended
بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن
انگلیسی به فارسی
طراحی شده، باد کردن، بزرگ کردن، متورم شدن، منبسط کردن
انگلیسی به انگلیسی
• bloated, swollen; extended
if a part of someone's body is distended, it is swollen and unnaturally large; a formal word.
if a part of someone's body is distended, it is swollen and unnaturally large; a formal word.
جملات نمونه
1. distended nostrils
پشک های باد کرده،سوراخ های بزرگ دماغ
2. a distended bladder
مثانه ی متورم
3. her eyes distended with surprise
از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.
4. emaciated children with distended bellies
کودکان نحیف با شکم های باد کرده
5. malnourished children with distended bellies
کودکان دچار سو تغذیه با شکم های بیرون زده
6. Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
[ترجمه علی اکبر منصوری] از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن، باد میشود/ متورم/ بزرگ میشود.
[ترجمه ترگمان]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز کربن دی اکسید تکه تکه می شود[ترجمه گوگل]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن طراحی شده است
7. Jiro waddled closer, his belly bulging and distended.
[ترجمه ترگمان]Jiro مثل اردک قدم می زد، شکمش بیرون زده بود و ورم کرده بود
[ترجمه گوگل]جیرو نزدیکتر می شوم، شکمش شکسته و پرت می شود
[ترجمه گوگل]جیرو نزدیکتر می شوم، شکمش شکسته و پرت می شود
8. Habitual overeating had distended the boy's stomach.
[ترجمه ترگمان]پرخوری شکم پسر را باد کرده بود
[ترجمه گوگل]پرخوری ذاتی باعث شل شدن پسر شد
[ترجمه گوگل]پرخوری ذاتی باعث شل شدن پسر شد
9. The balloon was distended because of filling of hydrogen.
[ترجمه ترگمان]بالون به خاطر پر کردن هیدروژن باد کرده بود
[ترجمه گوگل]این بالون به دلیل پر شدن هیدروژن از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]این بالون به دلیل پر شدن هیدروژن از بین رفته بود
10. That heroine of Assassins had distended her jaws and throat and belly by means of Polymorphine, like a python.
[ترجمه ترگمان]آن زن قهرمان زنان، آرواره هایش و گلوی او را به وسیله یک افعی، شکم و گلوی او را باد کرده بود
[ترجمه گوگل]این قهرمان از Assassins به وسیله پولیمورفین، مانند یک پایتون، فک و گلو و شکمش را گسترش داد
[ترجمه گوگل]این قهرمان از Assassins به وسیله پولیمورفین، مانند یک پایتون، فک و گلو و شکمش را گسترش داد
11. Already distended in his excitement he had difficulty in removing his clothes.
[ترجمه ترگمان]به زحمت توانسته بود لباس هایش را از تن جدا کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در هیجان خود را پرتاب کرد، او در از بین بردن لباس هایش مشکل داشت
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در هیجان خود را پرتاب کرد، او در از بین بردن لباس هایش مشکل داشت
12. The sea distended about us.
[ترجمه ترگمان]دریا در اطراف ما باد کرده بود
[ترجمه گوگل]دریا درباره ما بحث کرد
[ترجمه گوگل]دریا درباره ما بحث کرد
13. I was horrified by her swollen and distended stomach.
[ترجمه ترگمان]از شکم متورم و ورم کرده اش وحشت زده شدم
[ترجمه گوگل]من با معده متورم و متورم خود وحشت زده شدم
[ترجمه گوگل]من با معده متورم و متورم خود وحشت زده شدم
14. Her uterus became distended, causing her horrid pain.
[ترجمه ترگمان]Her ورم کرد و باعث درد شدید او شد
[ترجمه گوگل]رحم او گسترش پیدا کرد و باعث درد و رنج او شد
[ترجمه گوگل]رحم او گسترش پیدا کرد و باعث درد و رنج او شد
کلمات دیگر: