1. Bring up a raven and he'll pick out your eyes.
[ترجمه مهدی] کلاغ رو اگه پرورش بدی و بزرگش کنی آخرش چشم خودتو در میازره
[ترجمه ترگمان]یه کلاغ بیار و چشمات رو باز میکنه
[ترجمه گوگل]بلند کردن یک کمان و او چشم های خود را انتخاب کنید
2. She's struggling to bring up a family alone.
[ترجمه mah10shid] او تلاش می کند تا یه خانواده را به تنهایی بچرخاند.
[ترجمه ترگمان]اون داره تلاش می کنه یه خانواده رو تنها بیاره
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا یک خانواده را به تنهایی پرورش دهد
3. Many women still take career breaks to bring up children.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان هنوز هم برای آوردن کودکان دچار رکود اقتصادی می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان هنوز از تعرضات شغلی برخوردارند تا فرزندان را بیاموزند
4. They have very definite ideas on how to bring up children.
[ترجمه ترگمان]آن ها ایده های مشخصی درباره نحوه تربیت کودکان دارند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد چگونگی پرورش کودکان، ایده های بسیار قطعی دارند
5. Can you bring up the list of candidates again?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید فهرست نامزدها را دوباره بالا ببرید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید لیست نامزدها را دوباره ببرید؟
6. It's bad enough having to bring up three kids on your own without having to worry about money as well!
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بد هست که مجبور شی سه بچه رو با خودت جمع کنی بدون اینکه نگران پول باشی!
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی به اندازه کافی نیاز به آوردن سه بچه خود را بدون نیاز به نگرانی در مورد پول نیز هست!
7. A lot of women manage to bring up families and go out to work at the same time take Angela, for example.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، بسیاری از زنان مدیریت خانواده را به عهده دارند و در عین حال برای گرفتن کار به سر کار می روند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، بسیاری از زنان موفق به ایجاد خانواده ها و رفتن به محل کار در همان زمان به آنجلا می گیرند
8. He had old-fashioned ideas on how to bring up children.
[ترجمه ترگمان]اون ایده های قدیمی داشت که چطور بچه ها رو جمع و جور کنه
[ترجمه گوگل]او ایده هایی پیرامون نحوه پرورش کودکان داشت
9. Trying to bring up a small daughter on your own is no easy task .
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم دختر کوچکی را با خودم بیاورم که کار آسانی نیست
[ترجمه گوگل]تلاش برای آوردن یک دختر کوچک به خودی خود کار ساده ای نیست
10. He's got some funny ideas about how to bring up children.
[ترجمه ترگمان]او ایده هایی جالب در مورد این که چطور بچه ها را بزرگ کند، دارد
[ترجمه گوگل]او برخی از ایده های خنده دار را در مورد چگونگی پرورش کودکان دریافت کرده است
11. Living alone and trying to bring up a young son is no easy task.
[ترجمه ترگمان]زندگی تنها و تلاش برای ایجاد یک پسر جوان کار آسانی نیست
[ترجمه گوگل]تنها زندگی کردن و تلاش برای آوردن یک پسر جوان کار ساده ای نیست
12. Why did you have to bring up the subject of money?
[ترجمه :)] مجبور بودی بحث پول را مطرح کنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا موضوع پول را مطرح کردی؟
[ترجمه گوگل]چرا شما باید موضوع موضوع را مطرح کنید؟
13. Click with the right mouse button to bring up a new menu.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک منوی جدید روی دکمه راست موشی کلیک کنید
[ترجمه گوگل]با کلیک بر روی دکمه ی راست کلیک بر روی یک منو جدید کلیک کنید
14. I didn't want to bring up the matter to him last night.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم دیشب موضوع را به او بگویم
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم موضوع را به او بگویم شب گذشته
15. We need to bring up more troops.
[ترجمه ترگمان] باید نیروهای بیشتری بیاریم
[ترجمه گوگل]ما باید نیروهای بیشتری را جمع کنیم