کلمه جو
صفحه اصلی

recovered

انگلیسی به فارسی

بهبود یافت، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• regained, obtained again; recuperated, having regained health after an illness or injury
if you are recovered, you are well again after you have been ill.

جملات نمونه

1. he recovered his own fumble
او توپی را که از دستش افتاده بود دوباره گرفت.

2. she soon recovered her health
به زودی سلامتی خود را بازیافت.

3. after a while, he recovered his health
پس از چندی تندرستی خویش را بازیافت.

4. the stolen jewellery was recovered
جواهرات سرقت شده باز ستانده شد.

5. she was ill last week but has recovered since
هفته ی پیش مریض بود ولی چندی است که خوب شده.

6. trash is burned and its metals are recovered automatically
زباله سوزانده می شود و فلزات آن به طور اتوماتیک بازیابی می گردد.

7. some of the heat wasted in this process is recovered later
مقداری از حرارت از دست رفته در این فرآیند بعدا دوباره جبران می شود.

8. He looked surprised but soon recovered his self-possession.
[ترجمه ترگمان]او متعجب به نظر می رسید، اما به زودی صاحب اختیار خودش شد
[ترجمه گوگل]او شگفت زده شد اما به زودی خود را در اختیار گرفت

9. Six bodies were recovered from the wreck.
[ترجمه موسی] شش بدنه از لاشه هواپیما کشف شد.
[ترجمه ترگمان]شش جسد از لاشه هواپیما پیدا شدن
[ترجمه گوگل]شش بدن از خراب بازیابی شد

10. Which of the patients have recovered?
[ترجمه ترگمان]کدوم یکی از بیماران بهبود پیدا کرده؟
[ترجمه گوگل]کدام یک از بیماران بهبود یافته اند؟

11. She seemed embarrassed for a moment but quickly recovered her poise.
[ترجمه موسی] به نظر می رسید او لحظه ای دستپاچه شده است اما به سرعت جسارت خود را بدست آورد.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه دست پاچه به نظر می رسید، اما به سرعت تعادل خود را بازیافت
[ترجمه گوگل]او به لحظهای خجالت زده به نظر میرسید اما به سرعت او را بهبود بخشید

12. But it's an ill wind; I recovered and married one of my nurses from that hospital.
[ترجمه ترگمان]اما این یک باد بد است؛ من بهبود پیدا کردم و با یکی از پرستاران از آن بیمارستان ازدواج کردم
[ترجمه گوگل]اما این یک باد بد است؛ من یکی از پرستارانم را از این بیمارستان بازسازی کردم و ازدواج کردم

13. The company recovered well after going through several lean years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت پس از چندین سال به خوبی بهبود یافت
[ترجمه گوگل]این شرکت پس از گذراندن چندین سال ناهنجار، به خوبی بهبود می یابد

14. The police only recovered part of the stolen money.
[ترجمه ترگمان]پلیس فقط قسمتی از پول دزدیده شده رو پیدا کرده
[ترجمه گوگل]پلیس بخشی از پول دزدی را بازیابی کرد

15. She seemed upset but quickly recovered herself.
[ترجمه ترگمان]او ناراحت به نظر می رسید، اما به سرعت خود را بازیافت
[ترجمه گوگل]او به نظر ناراحت شد اما به سرعت خودش را بازیابی کرد

پیشنهاد کاربران

recovered ( from something ) یعنی بهبود پیدا کردن از چیزی مثل بیماری یا جراحت

بازیابی شده


دوباره به دست اوردن چیزی
Regained

فرآوری شده

بازیابی شده، بهبود یافته

پیداشده، یافت شده، بازیافته

قابل استرداد بودن

recovered ( adj ) = بازیابی شده، بهبود یافته، بازیافته، بازیافت شده، ترمیم شده


the recovered object has not been damaged.
به شی بازیابی شده آسیبی نرسیده بود.





صفت
پیدا شده، یافت شده، نجات یافته، بازیابی شده، بهبود یافته و. . .

recovered ( اعتیاد )
واژه مصوب: خودیافته
تعریف: فردی که مراحل خودیابی را طی کرده است|||متـ . بهبود یافته


کلمات دیگر: