کلمه جو
صفحه اصلی

counteract


معنی : خنثی کردن، بی اثر کردن، عمل متقابل کردن
معانی دیگر : مقابله کردن، پادکنش کردن، واروکنش کردن، ناکارا کردن

انگلیسی به فارسی

بی‌اثر کردن، خنثی کردن، عمل متقابل کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: counteracts, counteracting, counteracted
مشتقات: counteractive (adj.), counteraction (n.)
• : تعریف: to overcome or lessen the effect of through opposition or opposite action.
مترادف: countervail, neutralize
متضاد: encourage, enhance, exacerbate
مشابه: annul, cancel, counterbalance, destroy, invalidate, negative, nullify, offset, oppose, overcome, rescind, reverse, undo

- The antidote counteracted the poison.
[ترجمه علی] پادزهر سم را خنثی کرد.
[ترجمه ترگمان] پادزهر سم رو خنثی کرده
[ترجمه گوگل] پادزهر سم را مقابله کرد
- He counteracted their stubborn refusal with clever persuasion.
[ترجمه ترگمان] از امتناع لجوجانه آن ها با persuasion زیرکانه عمل کرده بود
[ترجمه گوگل] او مخالفت خود را با اراده ی هوشمندانه ای مقابله کرد
- Although it's a popular belief, coffee doesn't actually counteract the effects of alcohol.
[ترجمه ترگمان] اگرچه این یک عقیده عمومی است، اما قهوه در واقع اثرات الکل را خنثی نمی کند
[ترجمه گوگل] اگر چه این یک باور عمومی است، قهوه در واقع اثرات الکل را در بر نخواهد داشت

• work against, cancel out, negate
to counteract something means to reduce its effect by doing something that has the opposite effect.

مترادف و متضاد

Antonyms: aid, approve, assist, help, support


خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

بی اثر کردن (فعل)
nullify, undo, void, counteract, foil, deactivate, enervate

عمل متقابل کردن (فعل)
counteract, reciprocate

do opposing action


Synonyms: annul, buck, cancel, cancel out, check, contravene, correct, counterbalance, countercheck, countervail, counterwork, cross, defeat, fix, foil, frustrate, go against, halt, hinder, invalidate, negate, negative, neutralize, offset, oppose, prevent, rectify, redress, resist, right, thwart


جملات نمونه

to counteract a poison

سم را بی‌اثر کردن


They added sugar to the medicine to counteract its bitterness.

به دارو شکر زدند تا تلخی آن را خنثی کنند.


1. to counteract a poison
سم را بی اثر کردن

2. they added sugar to the medicine to counteract its bitterness
به دارو شکر زدند تا تلخی آن را خنثی کنند.

3. Our bodies produce antibodies to counteract disease.
[ترجمه ترگمان]بدن ما آنتی بادی تولید می کند تا بیماری را خنثی کند
[ترجمه گوگل]بدن ما آنتی بادی ها را برای مقابله با بیماری ها تولید می کند

4. The power of red wine to counteract high cholesterol has been ballyhooed in the press.
[ترجمه ترگمان]قدرت نوشیدن شراب قرمز برای خنثی کردن کلسترول بالا در مطبوعات افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]قدرت شراب قرمز برای مقابله با کلسترول بالا در مطبوعات مورد استفاده قرار گرفته است

5. We must counteract extremism in the party.
[ترجمه ترگمان]ما باید افراط گرایی را در حزب خنثی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید در این حزب افراط گرایی را مقابله کنیم

6. This drug should counteract the poison.
[ترجمه ترگمان]این دارو باید سم رو خنثی کنه
[ترجمه گوگل]این دارو باید سم را کنترل کند

7. We must try to counteract the present current of anti - government feeling.
[ترجمه ترگمان]ما باید سعی کنیم جریان کنونی احساسات ضد دولتی را خنثی سازیم
[ترجمه گوگل]ما باید سعی کنیم تا جریان کنونی احساس ضد حکومت را مقابله کنیم

8. Some dancers were sucking lollipops to counteract the clenching of the jaws caused by amphetamines.
[ترجمه ترگمان]بعضی می رقصیدند، در حالی که the را خنثی می کردند، the را که به آمفتامین مربوط می شد خنثی می کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از رقصندگان مکیدن نوشیدنی ها را برای مقابله با خم شدن فک های ناشی از آمفتامین انجام دادند

9. Acceptance, shown by affection, can counteract those feelings.
[ترجمه ترگمان]پذیرش، که با محبت نشان داده می شود، می تواند این احساسات را خنثی کند
[ترجمه گوگل]پذیرش، نشان داده شده توسط محبت، می تواند این احساسات را مقابله کند

10. Seeing beyond overt status People become self-important to counteract and to attack the fear that they are insignificant.
[ترجمه ترگمان]دیدن فراتر از وضعیت آشکار افراد برای خنثی کردن و حمله به ترس که آن ها ناچیز هستند، به خود اهمیت می دهند
[ترجمه گوگل]دیدن فراتر از وضعیت آشکار مردم برای از بین بردن و حمله به ترس از اینکه ناچیز هستند، خود اهمیت می دهند

11. Perm Revitaliser from TiGi Linea is designed to counteract the relaxing effects that everyday shampooing can have on your perm.
[ترجمه ترگمان]Perm Revitaliser از TiGi Linea برای مقابله با اثرات استراحت که شامپو زدن روزانه می تواند روی بدن شما داشته باشد طراحی شده است
[ترجمه گوگل]Perm Revitaliser از TiGi Linea برای مقابله با اثرات آرامش بخش است که شامپوهای روزانه می توانند روی پوست شما داشته باشند

12. In seeking to counteract these forces Dewey especially emphasized the potential importance of the educative role of social institutions.
[ترجمه ترگمان]در تلاش برای مقابله با این نیروها، دیویی به اهمیت بالقوه نقش آموزشی نهاده ای اجتماعی تاکید می کرد
[ترجمه گوگل]در تلاش برای مقابله با این نیروها، دیویی به ویژه بر اهمیت بالقوه نقش آموزشی نقش نهادهای اجتماعی تاکید کرد

13. Many contain potassium salts to counteract the loss of potassium ions from the body during diarrhoea.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نمک پتاسیم برای خنثی کردن از دست دادن یون های پتاسیم از بدن در طول اسهال استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها حاوی نمک های پتاسیم هستند تا از دست دادن یون های پتاسیم از بدن در طول اسهال جلوگیری شود

14. You have to change the culture to counteract the market model that defines such ferocious ambitions for young people.
[ترجمه ترگمان]شما باید فرهنگ را تغییر دهید تا مدل بازار را خنثی کند که این جاه طلبی شدید را برای جوانان تعریف می کند
[ترجمه گوگل]شما باید فرهنگ را تغییر دهید تا خلاف مدل بازار که چنین جاه طلبی هایی را برای جوانان تعریف می کند

پیشنهاد کاربران

فرونشاندن

مقابله به مثل کردن

جبران شدن

خنثی کردن. عوارض و یا بدی چیزی را کاهش دادن

عمل متقابل کردن ، خنثی کردن ، بی اثر کردن ☢☢☢☢
the drug counteracts the effects of the poison
آن دارو اثرات سم را خنثی می کند

اقدام متقابل

خنثی کردن

خنثی کردن ( اثر چیزی )

– The antidote counteracted the poison
– Our bodies produce antibodies to counteract disease
– Drinking a lot of water counteracts the dehydrating effects of hot weather


کلمات دیگر: