کلمه جو
صفحه اصلی

retire


معنی : کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن
معانی دیگر : (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرفتن، (ورزش) کنار رفتن، بازی را ادامه ندادن، (از مسابقه) بیرون رفتن، (پول) از گردش خارج کردن، (مبلغ اوراق قرضه یا وام و غیره را) مسترد کردن، پس دادن، (ماشین آلات یا کشتی و هواپیما و غیره) کنار گذاشتن، به کار نبردن، استراحتگاه

انگلیسی به فارسی

کناره گیری کردن، استراحتگاه، استراحت کردن،بازنشسته کردن یا شدن، پس رفتن


بازنشسته، منزوی شدن، کناره گیری کردن، کنار کشیدن، استراحت کردن، با تعظیم خارج شدن، بازنشسته کردن یا شدن، پس رفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retires, retiring, retired
(1) تعریف: to cease work or active life.
مشابه: abdicate, leave, quit, resign, vacate

- She retired from teaching at age sixty-five.
[ترجمه 😊MIRSMH] او در سن شصت وپنج سالگی از درس دادن بازنشسته شد .
[ترجمه ترگمان] در سن شصت و پنج سالگی از تدریس کناره گرفت
[ترجمه گوگل] او در سن شصت و پنج سالگی از تحصیل بازنشسته شد
- They're trying to save money so that they can retire comfortably.
[ترجمه ترگمان] ان ها تلاش می کنند تا پول را نجات دهند تا بتوانند راحت استراحت کنند
[ترجمه گوگل] آنها در حال تلاش برای صرفه جویی در هزینه هستند تا بتوانند به راحتی بازنشسته شوند

(2) تعریف: to withdraw to seek shelter or seclusion.
مترادف: retreat, withdraw
مشابه: depart, estivate, repair, rusticate, shelter

- Tired of making small talk with the guests, he retired to his study.
[ترجمه ER] او از گپ کوتاهی که با مهمانان زد خسته شد و به درس خواندن بازگشت
[ترجمه ترگمان] از گپ زدن با مهمانان خسته شد و به اتاق کارش رفت
[ترجمه گوگل] خسته از بحث کوچک با مهمانان، او به مطالعه خود بازنشسته شد

(3) تعریف: to go to bed.
مترادف: rest
متضاد: rise, stir
مشابه: hit the sack, relax, repose, sack out, sleep

- The adults had all retired, but the children were still up talking.
[ترجمه ترگمان] بزرگ ترها دور شده بودند، اما بچه ها هنوز حرف می زدند
[ترجمه گوگل] بزرگسالان همه بازنشسته بودند، اما بچه ها هنوز حرف زده بودند

(4) تعریف: to remove oneself from a particular place or situation, esp. one of danger.
مترادف: depart, leave, withdraw
متضاد: advance
مشابه: evacuate, quit, retreat, vacate

- The remaining soldiers retired for safety into the mountains.
[ترجمه ترگمان] سربازان باقیمانده برای امنیت در کوهستان بازنشسته شدند
[ترجمه گوگل] سربازان باقی مانده برای ایمنی به کوه بازمی گردند
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to remove (money or bonds) from circulation.
مشابه: pay off, reclaim, redeem, repay, requite

- These coins were retired some years ago and are no longer in use.
[ترجمه ترگمان] این سکه ها چند سال پیش بازنشسته شده و دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرند
[ترجمه گوگل] این سکه چند سال پیش بازنشسته شد و دیگر در حال استفاده نیست

(2) تعریف: to cause to cease work or active service.
مترادف: discharge, dismiss, pension off
مشابه: rest

- The company retired her after thirty years of service.
[ترجمه فهیمه] موسسه او را بعد از 30 سال خدمت بازنشسته کرد
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از سی سال خدمت بازنشسته شد
[ترجمه گوگل] این شرکت پس از سی سال خدماتش بازنشسته شد
- The horse had to be retired from racing after the injury.
[ترجمه ترگمان] اسب ناچار بود پس از زخمی شدن بازنشسته شود
[ترجمه گوگل] اسب پس از مصدومیت باید از مسابقه اخراج شود

(3) تعریف: in baseball, to put out.

- That catch will make the third out and retire the side.
[ترجمه ترگمان] این گرفتن سوم باعث خواهد شد که نفر سوم خارج شود و کناره بگیرد
[ترجمه گوگل] این گرفتن سومین و خارج شدن از کنار آن است
- The pitcher easily retired the first two batters.
[ترجمه ترگمان] پارچ به راحتی دو بار اول را خالی کرد
[ترجمه گوگل] جادوگر به راحتی دو برادر نخست را باز کرد

• withdraw from a position (usually due to old age); go into seclusion, withdraw; remove oneself from a particular situation; go to bed
when older people retire, they leave their job and stop working.
to retire also means to go to bed; a formal use.
see also retired, retiring.

مترادف و متضاد

کناره گیری کردن (فعل)
abdicate, secede, retire

با تعظیم خارج شدن (فعل)
retire, withdraw, bow out

کنار کشیدن (فعل)
retire, withdraw, bow out, recede

استراحت کردن (فعل)
retire, rest, lair, lie up, outstretch, lie off, lie down, unbuckle, lie by

پس رفتن (فعل)
retire, regress, recede, retrograde, pull back, retrogress

منزوی شدن (فعل)
retire, seclude

بازنشسته کردن یا شدن (فعل)
retire

leave a place or responsibility


Synonyms: absent oneself, decamp, deny oneself, depart, draw back, ebb, exit, fall back, get away, get off, give ground, give up work, give way, go, go away, go to bed, go to one’s room, go to sleep, hand over, hit the sack, leave service, make vacant, part, pull back, pull out, recede, regress, relinquish, remove, repeal, rescind, resign, retreat, revoke, run along, rusticate, secede, seclude oneself, separate, sever connections, stop working, surrender, take off, turn in, withdraw, yield


Antonyms: begin, enter, join


جملات نمونه

After the Revolution, he retired from politics.

پس از انقلاب از سیاست کناره گرفت.


1. to retire old machinery
ماشین آلات کهنه را کنار گذاشتن

2. i decided to retire early with a newspaper
تصمیم گرفتم زودتر به بستر بروم و روزنامه بخوانم.

3. my decision to retire
تصمیم من برای بازنشستگی

4. he couldn't wait to retire and be rid of his many responsibilities
او صبر نداشت که بازنشسته شود و از شر مسئولیت های فراوانش راحت گردد.

5. someday he too will retire
روزی او هم بازنشسته خواهد شد.

6. the hurt boxer had to retire from the contest
مشت باز مصدوم مجبور شد از مسابقه کنار برود.

7. for norooz, i would like to retire to a quiet place in the mountains
برای نوروز دوست دارم به جای دنجی در کوهستان پناه ببرم.

8. the mountain heaven to which i hope to retire someday
بهشت کوهستانی که امیدوارم روزی در آن بازنشسته شوم.

9. The chase was mad, mad now retire.
[ترجمه ترگمان]شکار دیوانه و دیوانه شده بود
[ترجمه گوگل]تعقیب دیوانه بود، دیوانه اکنون بازنشسته شده است

10. Once people retire they automatically cease to be union members.
[ترجمه ترگمان]زمانی که افراد بازنشسته شوند، به طور خودکار از عضویت در اتحادیه دست بردارند
[ترجمه گوگل]هنگامی که مردم بازنشسته می شوند، به طور خودکار متعهد به عضویت در اتحادیه می شوند

11. He is hoping to retire early on medical grounds.
[ترجمه ترگمان]به این امید هست که زود بازنشسته بشه
[ترجمه گوگل]او امیدوار است به زودی از نظر پزشکی بازنشسته شود

12. At the age when most people retire, he is ready to face a new career.
[ترجمه ترگمان]در سنی که اغلب افراد بازنشسته می شوند، او آماده است تا با یک شغل جدید روبرو شود
[ترجمه گوگل]در سن که بسیاری از مردم بازنشسته می شوند، او آماده است تا با یک حرفه جدید روبرو شود

13. My dream is to retire to a villa in France.
[ترجمه ترگمان]آرزویم این است که به یک ویلای در فرانسه بروم
[ترجمه گوگل]رویای من این است که به ویلا در فرانسه بازنشسته شود

14. He had to retire due to ill health.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود که به خاطر سلامت خود بازنشسته شود
[ترجمه گوگل]او مجبور به بازنشسته شدن به علت بیماری شد

15. Professor Johnson has indicated his intention to retire at the end of next year.
[ترجمه ترگمان]پروفسور جانسون به قصد خود برای بازنشستگی در پایان سال آینده اشاره کرد
[ترجمه گوگل]پروفسور جانسون قصد دارد در پایان سال آینده بازنشسته شود

16. She is to retire as from 1 October.
[ترجمه ترگمان]قرار است از اول اکتبر بازنشسته شود
[ترجمه گوگل]او از 1 اکتبر بازنشسته می شود

17. He is going to retire next winter.
[ترجمه ترگمان]زمستون بعد می ره بازنشسته می شه
[ترجمه گوگل]او در زمستان آینده بازنشسته خواهد شد

18. He is planning to retire from politics next year.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد سال آینده از سیاست بازنشسته شود
[ترجمه گوگل]او قصد دارد در سال آینده از سیاست خارج شود

She was retired on full pay.

او را با حقوق کامل بازنشسته کردند.


After lunch, she retired to her study.

پس از نهار به اتاق مطالعه‌ی خود رفت.


For Norooz, I would like to retire to a quiet place in the mountains.

برای نوروز دوست دارم به جای دنجی در کوهستان پناه ببرم.


I decided to retire early with a newspaper.

تصمیم گرفتم زودتر به بستر بروم و روزنامه بخوانم.


Our forces attacked the enemy and then retired to their positions.

نیروهای ما به دشمن حمله کردند و سپس به مواضع خود بازگشتند.


Their soldiers have retired to organize a fresh attack.

سربازان آن‌ها برای سازماندهی به یک حمله‌ی جدید عقب‌نشینی کرده‌اند.


a retired professor

استاد بازنشسته


I retired at the age of 64.

من در سن 64 سالگی بازنشسته شدم.


The hurt boxer had to retire from the contest.

مشت‌باز مصدوم مجبور شد از مسابقه کنار برود.


to retire old machinery

ماشین‌آلات کهنه را کنار گذاشتن


پیشنهاد کاربران

Stope going to work

بازنشسته، stop working

یعنی quit یا همون ول کردن

بازنشست شدن یا کردن، استراحت کردن، کناره گیری

کنار رفتن
کنار گذاشتن
از دور خارج کردن

خوابیدن

انزوا پیشه کردن


باز گشتن

( یادسپاری آسانتر کلمات Retire و Entire و Enter )
- ساده سازیRetire : تایر= tire - دوباره= re
ارتباط سازی: دوباره تایر بازی ، دوباره بیکار شدن ، اینها علامت بازنشسته شدن است.
معنیRetire : کناره گیری کردن ، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن
- ساده سازی Entire : تایر tire= - مخفف کلمه ی English= en
ارتباط سازی: تایر انگلیسی یک تایر تمام و کمال است. .
معنی Entire : تمام، کمال، درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده.
- ساده سازیenter : فرض کنید به معنای تِر زدن به معنای کاری را بد و ناشیانه انجام دادن است= ter - مخفف کلمه ی English= en
ارتباط سازی: انگلیسی های روباه صفت هر جا وارد بشوند تِر می زنند.
معنیenter : وارد شدن، در امدن، داخل شدن، قدم نهادن در ، پا گذاشتن.


کلمات دیگر: