فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retires, retiring, retired
• (1) تعریف: to cease work or active life.
• مشابه: abdicate, leave, quit, resign, vacate
- She retired from teaching at age sixty-five.
[ترجمه 😊MIRSMH] او در سن شصت وپنج سالگی از درس دادن بازنشسته شد .
[ترجمه ترگمان] در سن شصت و پنج سالگی از تدریس کناره گرفت
[ترجمه گوگل] او در سن شصت و پنج سالگی از تحصیل بازنشسته شد
- They're trying to save money so that they can retire comfortably.
[ترجمه ترگمان] ان ها تلاش می کنند تا پول را نجات دهند تا بتوانند راحت استراحت کنند
[ترجمه گوگل] آنها در حال تلاش برای صرفه جویی در هزینه هستند تا بتوانند به راحتی بازنشسته شوند
• (2) تعریف: to withdraw to seek shelter or seclusion.
• مترادف: retreat, withdraw
• مشابه: depart, estivate, repair, rusticate, shelter
- Tired of making small talk with the guests, he retired to his study.
[ترجمه ER] او از گپ کوتاهی که با مهمانان زد خسته شد و به درس خواندن بازگشت
[ترجمه ترگمان] از گپ زدن با مهمانان خسته شد و به اتاق کارش رفت
[ترجمه گوگل] خسته از بحث کوچک با مهمانان، او به مطالعه خود بازنشسته شد
• (3) تعریف: to go to bed.
• مترادف: rest
• متضاد: rise, stir
• مشابه: hit the sack, relax, repose, sack out, sleep
- The adults had all retired, but the children were still up talking.
[ترجمه ترگمان] بزرگ ترها دور شده بودند، اما بچه ها هنوز حرف می زدند
[ترجمه گوگل] بزرگسالان همه بازنشسته بودند، اما بچه ها هنوز حرف زده بودند
• (4) تعریف: to remove oneself from a particular place or situation, esp. one of danger.
• مترادف: depart, leave, withdraw
• متضاد: advance
• مشابه: evacuate, quit, retreat, vacate
- The remaining soldiers retired for safety into the mountains.
[ترجمه ترگمان] سربازان باقیمانده برای امنیت در کوهستان بازنشسته شدند
[ترجمه گوگل] سربازان باقی مانده برای ایمنی به کوه بازمی گردند
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to remove (money or bonds) from circulation.
• مشابه: pay off, reclaim, redeem, repay, requite
- These coins were retired some years ago and are no longer in use.
[ترجمه ترگمان] این سکه ها چند سال پیش بازنشسته شده و دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرند
[ترجمه گوگل] این سکه چند سال پیش بازنشسته شد و دیگر در حال استفاده نیست
• (2) تعریف: to cause to cease work or active service.
• مترادف: discharge, dismiss, pension off
• مشابه: rest
- The company retired her after thirty years of service.
[ترجمه فهیمه] موسسه او را بعد از 30 سال خدمت بازنشسته کرد
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از سی سال خدمت بازنشسته شد
[ترجمه گوگل] این شرکت پس از سی سال خدماتش بازنشسته شد
- The horse had to be retired from racing after the injury.
[ترجمه ترگمان] اسب ناچار بود پس از زخمی شدن بازنشسته شود
[ترجمه گوگل] اسب پس از مصدومیت باید از مسابقه اخراج شود
• (3) تعریف: in baseball, to put out.
- That catch will make the third out and retire the side.
[ترجمه ترگمان] این گرفتن سوم باعث خواهد شد که نفر سوم خارج شود و کناره بگیرد
[ترجمه گوگل] این گرفتن سومین و خارج شدن از کنار آن است
- The pitcher easily retired the first two batters.
[ترجمه ترگمان] پارچ به راحتی دو بار اول را خالی کرد
[ترجمه گوگل] جادوگر به راحتی دو برادر نخست را باز کرد