کلمه جو
صفحه اصلی

mother tongue


معنی : زبان مادری
معانی دیگر : زبان مادری

انگلیسی به انگلیسی

• native language
your mother tongue is the language you learned from your parents when you were a child.

مترادف و متضاد

زبان مادری (اسم)
vernacular, mother tongue

Synonyms: first language, natal tongue, native speech, native tongue, parent language, vernacular


جملات نمونه

1. Command of the mother tongue is the most distinguishing mark of an educated man or woman.
[ترجمه ترگمان]فرمان زبان مادری the نشانه یک زن یا زن تحصیل کرده است
[ترجمه گوگل]فرماندهی از زبان مادری نشانه ترین مشخصه یک مرد یا زن تحصیلکرده است

2. Command of the mother tongue is the most distinguishing mark of the educated man or woman.
[ترجمه ترگمان]فرمان زبان مادری the نشانه مرد یا زن تحصیل کرده است
[ترجمه گوگل]فرماندهی از زبان مادری نشانه برجسته ترین مرد یا زن تحصیلکرده است

3. And people don't choose their mother tongue, do they?
[ترجمه ترگمان]و مردم زبان مادری خود را انتخاب نمی کنند، نه؟
[ترجمه گوگل]و مردم زبان مادری خود را انتخاب نمی کنند، آیا آنها؟

4. I speak nothing but our mother tongue.
[ترجمه mn] من جز زبان مادری ام به زبان دیگری سخن نمی گویم
[ترجمه Mobina] من به جز زبان مادری ام صحبت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من جز زبان مادری خودمان چیزی نمی گویم
[ترجمه گوگل]من فقط به زبان مادری خود صحبت می کنیم

5. Many children are not able to speak their mother tongue and the Shanghai Huju Opera Theater company has had trouble finding speakers of pure and coherent Shanghai dialect.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان قادر به صحبت با زبان مادری خود نیستند و شرکت تئاتر اپرای Huju شانگهای در یافتن سخنگویان لهجه ای خالص و منسجم شانگهای مشکل داشته است
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان قادر به صحبت در زبان مادری خود نیستند و شرکت تئاتر اپرا تئاتر شانگهای Huju مشغول پیدا کردن سخنرانان از گویش خلوص و منسجم شانگهای است

6. Besides Chinese, my mother tongue, I can also speak English and French.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر زبان چینی، زبان مادرم، من هم می توانم انگلیسی و فرانسوی صحبت کنم
[ترجمه گوگل]علاوه بر زبان چینی، زبان مادری من نیز می توانم انگلیسی و فرانسوی صحبت کنم

7. OK, let's stop here, switch the language to mother tongue.
[ترجمه ترگمان]خب، بیا اینجا توقف کنیم، زبان رو به زبان مادری تغییر بدیم
[ترجمه گوگل]خوب، اجازه دهید اینجا متوقف شویم، زبان را به زبان مادری تغییر دهیم

8. You must be able to write your own mother tongue impeccably in a style and register appropriate to the subject and have a flair for research on technical subjects.
[ترجمه ترگمان]شما باید بتوانید زبان مادری خود را در یک سبک مشخص کنید و به طور مناسب برای سوژه ثبت کنید و استعداد تحقیق در مورد موضوعات تکنیکی را داشته باشید
[ترجمه گوگل]شما باید قادر به نوشتن زبان مادری خود به طرز بی عیب و نقصی در یک سبک و ثبت نام مناسب برای موضوع و لذت بردن از تحقیقات در مورد موضوعات فنی

9. Austria's mother tongue is German is not to say that?
[ترجمه ترگمان]زبان مادری اتریش آلمانی است
[ترجمه گوگل]زبان مادری اتریش آلمانی است که این را نمی گویند؟

10. Despite of I cannot already understand mother tongue, only think that I hold fill-up mare's milk son in both hands, when the liquor golden cup, my blood begin to burn right away!
[ترجمه ترگمان]علی رغم این که نمی توانم زبان مادری را درک کنم، فقط فکر می کنم که در هر دو دستش، پسر شیر مادیان را پر می کنم، وقتی که جام طلا، خون من شروع به سوختن می کند
[ترجمه گوگل]با وجود اینکه من نمیتوانم درک زبان مادری را درک کنم، فقط فکر میکنم که در هر دو دست، پسر شیرین چوپان را پر می کنم، وقتی فنجان طلایی لیکور، خونم شروع به سوختن می کند!

11. For many years, our mother tongue was claimed to be a "prison house" that constrained our capacity to reason.
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که زبان مادری ما \"خانه زندان\" بود که ظرفیت خود را به دلایل منطقی محدود کرد
[ترجمه گوگل]برای سالهای بسیاری، زبان مادری ما ادعا شده است که یک 'خانه زندان' است که ظرفیت ما را برای عقل محدود می کند

12. The author translated the fairy tale into our mother tongue.
[ترجمه ترگمان]نویسنده داستان پریان را به زبان مادری ما ترجمه کرد
[ترجمه گوگل]نویسنده داستان پری را به زبان مادری ما ترجمه کرد

13. Three. Besides Chinese, my mother tongue, I can also speak English and French.
[ترجمه ترگمان]سه علاوه بر زبان چینی، زبان مادرم، من هم می توانم انگلیسی و فرانسوی صحبت کنم
[ترجمه گوگل]سه علاوه بر زبان چینی، زبان مادری من نیز می توانم انگلیسی و فرانسوی صحبت کنم

14. The main function of the mother tongue in spoken English output process is task reacting, content organizing, word choosing, sentence making and process controlling.
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی زبان مادری در فرآیند تولید زبان انگلیسی، واکنش، سازماندهی، سازماندهی، انتخاب کلمه، تصمیم گیری و کنترل فرآیند است
[ترجمه گوگل]تابع اصلی زبان مادری در فرایند زبان گفتاری انگلیسی واژگانی واضحی، سازماندهی محتوا، انتخاب کلمه، ساخت جمله و کنترل فرایند است

پیشنهاد کاربران

مترادف :frist language

Mother tongue= mother language
زبان مادری

The first language that people talk

the language that one first learns to speak as a child

The first language everybody knows

زبان مادری

Many children are not able to speak their mother tongue and the Shanghai Huju Opera Theater company has had trouble finding speakers of pure and coherent Shanghai dialect.

زبان مادری
What's your mother tongue
زبان مادری ات چیست؟

first language

native language

mother tongue ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: زبان مادری
تعریف: ← زبان بومی


کلمات دیگر: