کلمه جو
صفحه اصلی

soused


معنی : مست

انگلیسی به فارسی

سوده، مست


انگلیسی به انگلیسی

• soaking wet, drenched; thoroughly intoxicated, drunk (slang)

مترادف و متضاد

مست (صفت)
loaded, drunk, boozy, drunken, intoxicated, plastered, groggy, tipsy, instable, languorous, soused

جملات نمونه

1. when he left, he was soused
وقتی که رفت حسابی مست بود.

2. The diamond ring was soused into the fishbowl of water.
[ترجمه ترگمان]حلقه الماس در تنگ آب فرورفته بود
[ترجمه گوگل]حلقه الماس به داخل کیسه ماهی از آب استفاده شد

3. She soused down into the river.
[ترجمه ترگمان]خود را به رودخانه رساند
[ترجمه گوگل]او به رودخانه سوخته

4. Soused herring was the standard hospital breakfast and she declared she couldn't stomach that at seven o clock in the morning.
[ترجمه ترگمان]ماهی دودی برای صبحانه بیمارستان استاندارد بود و او اعلام کرد که در ساعت هفت صبح نمی تواند آن را بخورد
[ترجمه گوگل]شاه ماهی سوسن صبحانه استاندارد بیمارستانی بود و اعلام کرد که نمیتواند در صبح ساعت هفت صبح معده بخورد

5. Sweat soused him all over.
[ترجمه ترگمان]عرق از بدنش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]عرق او را به هم ریخت

6. We were soused to the skin.
[ترجمه ترگمان] ما به سمت پوستش رفته بودیم
[ترجمه گوگل]ما به پوست فروختیم

7. Almost all kinds of vegetables have been soused in salt water at my home this year.
[ترجمه ترگمان]امسال تقریبا همه انواع سبزیجات در خانه من نمک زده شده اند
[ترجمه گوگل]تقریبا تمام انواع سبزیجات در سالن غذاخوری منزل در منزل شسته شده اند

8. He soused water on her head.
[ترجمه ترگمان]او آب را روی سرش گذاشت
[ترجمه گوگل]او روی سرش آب زد

9. These fish have been soused in salt water for quite a few days.
[ترجمه ترگمان]این ماهی ها تا چند روز در آب شور زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]این ماهی ها به مدت چند روز در آب شور جذب شده اند

10. He soused a dog in the pond.
[ترجمه ترگمان] اون یه سگ رو توی تالاب باز کرد
[ترجمه گوگل]او یک سگ را در حوضچه سوار کرد

11. Charlie is more than moist around the edges . He is soused.
[ترجمه ترگمان]چارلی از مرطوب کردن لبه ها بیشتر لذت می برد او soused است
[ترجمه گوگل]چارلی بیش از مرطوب در اطراف لبه است او سوخته است

پیشنهاد کاربران

سرخوش، مست


کلمات دیگر: