کلمه جو
صفحه اصلی

with a bad grace


به اکراه، ازروی بی میلی

انگلیسی به انگلیسی

• ungraciously; in a forced or reluctant way

جملات نمونه

1. She apologized with a bad grace.
[ترجمه ترگمان]اون با یه لطف بد از من عذرخواهی کرد
[ترجمه گوگل]او با فریب بد عذرخواهی کرد

2. He took his defeat with a bad grace.
[ترجمه ترگمان]او شکست خود را با یک دعای بد برداشت
[ترجمه گوگل]او شکست خود را با فضل بد شکست داد

3. With a bad grace, the U. S. army agreed to leave Iraq next month.
[ترجمه ترگمان]زیر لب گفت: خدای من! اس ارتش موافقت کرد ماه آینده عراق را ترک کند
[ترجمه گوگل]ارتش U S با فساد بد موافقت کرد که ماه آینده عراق را ترک کند

4. He lent me the money with a bad grace.
[ترجمه ترگمان]او پول را با لطف بدی به من قرض داد
[ترجمه گوگل]او پولی را با لطف بد به من قرض داد

5. I apologized to him with a bad grace.
[ترجمه ترگمان]با یک لطف بد از او عذرخواهی کردم
[ترجمه گوگل]من با فضل بدی به او عذر خواهی کرد

6. He welcomed her with a bad grace.
[ترجمه ترگمان]با وقار بدی از او استقبال کرد
[ترجمه گوگل]او با فریب بد او را استقبال کرد


کلمات دیگر: