کلمه جو
صفحه اصلی

unutterably

انگلیسی به فارسی

بی قید و شرط


انگلیسی به انگلیسی

• inexpressibly

جملات نمونه

1. She came home exhausted and unutterably sad.
[ترجمه ترگمان]خسته و درمانده به خانه بازگشت
[ترجمه گوگل]او آمد خسته و ناراحت غمگین

2. Enraged, drunk, freezing and unutterably miserable I left to make the 200 mile trip home.
[ترجمه ترگمان]به شدت عصبانی بودم، مست بودم، مست بودم و خیلی ناراحت بودم که دویست میل در خانه به سر می بردم
[ترجمه گوگل]من ناراحت شدم، مست، انجماد و ناخوشایند ناسازگار من برای سفر 200 مایلی به خانه برگشتم

3. I suddenly felt unutterably depressed.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس افسردگی غریبی کردم
[ترجمه گوگل]ناگهان احساس ناخوشایند افسرده شد

4. And why not? Imagine how unbearably, how unutterably cold the Universe would be if one were all alone . . .
[ترجمه ترگمان]چرا که نه؟ فکرش را بکن که چقدر دنیا در این دنیا سرد است اگر انسان تنها باشد …
[ترجمه گوگل]چرا که نه؟ تصور کنید که چقدر غیرقابل تحمل است، چطور بدون هیچ مشکلی سرد می شود جهان اگر یک نفر تنها باشد

5. It's unutterably too much for flesh and blood to bear--even mine. '
[ترجمه ترگمان]این قدر برای گوشت و خون زیاد است - حتی مال من
[ترجمه گوگل]برای گوشت و خون خردمند، حتی برای من، بیش از حد زیاد است '

6. There is, for instance, something unutterably eerie about the earliest photograph to show a human being.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، چیزی به نحوی توصیف ناپذیر در مورد اولین عکس وجود دارد که انسان را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، در مورد اولین عکس برای نشان دادن یک انسان چیزی غیر قابل انکار است

7. He knew that she must be just behind him, but he longed unutterably to give one glance to make sure.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که او باید پشت سر او باشد، اما سخت میل داشت یک نگاه به او بیندازد تا مطمئن شود
[ترجمه گوگل]او می دانست که باید فقط پشت سرش باشد، اما او به طور قاطعانه به دنبال یک نگاه به اطمینان بود

8. I merely found myself walking in a forest, half-clad, footsore, unutterably weary and hungry.
[ترجمه ترگمان]فقط خود را یافتم که در جنگل راه می رفتم، پابرهنه و کوفته و کوفته و گرسنه و گرسنه
[ترجمه گوگل]من فقط خودم را در یک جنگل راه می انداختم، نیمه رومیزی، پوزیتیو، ناخوشایند خسته و گرسنه

9. And what is the essence of that strange and bitter miracle of life which we feel so poignantly, so unutterably, with such a bitter pain and joy, when we are young?
[ترجمه ترگمان]و ماهیت آن معجزه عجیب و تلخ زندگی که ما آن را چنان poignantly و در عین حال با چنان رنج و شادی تلخ، وقتی جوان هستیم، وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]و جوهر آن عجیب و غریب عجیب و غریب زندگی است که ما آنقدر پر سر و صدا و بی قاعده با چنین درد و دل تلخ احساس می کنیم وقتی جوان هستیم؟

10. This you do with much the same air that you would walk into the dock at 1Bow Street, and then, feeling unutterably miserable, you stand solemnly staring at the child.
[ترجمه ترگمان]شما با همان وضعی که در خیابان ۱ قدم می زنید و آن وقت، در حالی که خیلی احساس بدبختی می کنید، به کودک خیره می شوید
[ترجمه گوگل]این کار را با هوا بسیار انجام می دهید که در حیاط خیابان 1Bow راه می روید و پس از آن، احساس ناامید کننده ای بی رحمانه، شما به طور جدی به کودک نگاه می کنید


کلمات دیگر: