کلمه جو
صفحه اصلی

with bated breath


(به خاطر ترس یا هیجان و غیره) با نفس حبس

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: with breath suspended or held due to anxiety or suspense.

• with halting breath, hesitatingly, barely being able to hold back

جملات نمونه

1. We listened with bated breath to Grandma's stories of her travels.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده به داستان های مامان بزرگ او گوش می دادیم
[ترجمه گوگل]ما با نفس نفس نفس کشیدن به داستان مادر بزرگ از سفر او گوش داد

2. He waited for a reply to his offer with bated breath .
[ترجمه ترگمان]در حالی که نفسش در سینه حبس شده بود منتظر جواب او شد
[ترجمه گوگل]او با نفس نفس نفس زد و گفت:

3. For fear of disturbing others she spoke with bated breath.
[ترجمه ترگمان]به خاطر ترس از آزار دیگران او با نفس های حبس شده حرف می زد
[ترجمه گوگل]برای ترس از ناراحتی دیگران او با نفس نفس زده صحبت کرد

4. I waited with bated breath for what would happen next.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر ماندم که چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]برای آنچه که بعدا اتفاق می افتد، با نفس نفس می کشیدم

5. I waited for the results with bated breath.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس در انتظار نتایج منتظر ماندم
[ترجمه گوگل]من منتظر نتایج با نفس افتاده بودم

6. We waited for the judge's decision with bated breath.
[ترجمه ترگمان]منتظر تصمیم قاضی با نفس های حبس شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما منتظر تصمیم قاضی با نفس افتاده بودیم

7. We waited with bated breath for the winner to be announced.
[ترجمه ترگمان]ما با نفس های حبس شده منتظر برنده شدن منتظر ماندیم
[ترجمه گوگل]ما برای نفوذی که برای برنده اعلام شد، با نفس نفس می زدیم

8. So now I wait with bated breath.
[ترجمه ترگمان]پس حالا با نفس های حبس منتظر می مانم
[ترجمه گوگل]بنابراین اکنون صبر میکنم تا نفس نفس بکشم

9. I was waiting with bated breath for him to say something, anything, that wasn't a cliche.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر او بودم که چیزی بگوید، هر چیزی، این یک کلیشه نبود
[ترجمه گوگل]من انتظار داشتم که نفس نفس بکشد تا او چیزی بگوید، هرچیزی که کلش نیست

10. The soldiers' families waited with bated breath for news.
[ترجمه ترگمان]خانواده ها با نفس های حبس شده منتظر اخبار بودند
[ترجمه گوگل]خانواده های سربازان برای تماشای اخبار از نفس نفس می کشیدند

11. Every Monday the whole office used to wait with bated breath for his report.
[ترجمه ترگمان]تمام روز دوشنبه تمام اداره با نفس های حبس شده منتظر گزارش او بود
[ترجمه گوگل]هر دوشنبه تمام ادارات در انتظار گزارش خود بودند

12. We waited with bated breath to meet the poor soul.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر بودیم تا روح بیچاره را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما برای تحقق روحیه فقیر با نفس نفس زدیم

13. He waited for the news with bated breath.
[ترجمه ترگمان]او منتظر اخبار را با نفس های حبس شده منتظر ماند
[ترجمه گوگل]او منتظر اخبار با نفس نفس زد

14. The multitude looked on with bated breath, the father in an agony of hope and fear.
[ترجمه ترگمان]جمعیت با نفس های حبس شده، پدر را در عذاب امید و ترس تماشا می کردند
[ترجمه گوگل]مردم با نفس نفس نفس زدند، پدر در عذاب امید و ترس

15. We waited for the result with bated breath.
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر بودیم
[ترجمه گوگل]ما منتظر نتیجه با نفس افتاده بودیم


کلمات دیگر: