کلمه جو
صفحه اصلی

seashore


معنی : ساحل دریا
معانی دیگر : کرانه، دریا کنار، ساحل

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: land that borders on the ocean.
مشابه: coast

• seacoast, area of land at the edge of the sea
the seashore is the part of a coast where the land slopes down into the sea.

مترادف و متضاد

ساحل دریا (اسم)
seacoast, seashore

beach


Synonyms: bank, coast, littoral, oceanfront, seaboard, seafront, seaside, shingle, shore, strand, waterfront


جملات نمونه

1. the recession of the seashore
عقب نشینی ساحل دریا

2. she sells seashells by the seashore
او در کنار دریا گوش ماهی می فروشد.

3. he removed his family to the seashore
او خانواده ی خود را به کنار دریا برد.

4. They redeployed the troops along the seashore.
[ترجمه ترگمان]ان ها سربازان را در کنار ساحل کنار ساحل قرار می دهند
[ترجمه گوگل]آنها سربازان را در امتداد ساحل باز کردند

5. The seashore is fouled up with oil from the wrecked ship.
[ترجمه ترگمان]ساحل دریا با روغن کشتی له شده آلوده شده است
[ترجمه گوگل]ساحل دریا همراه با روغن از کشتی خراب شده است

6. As we walked along the seashore we saw several different sorts of seaweed and lots of tiny crabs.
[ترجمه ترگمان]همچنان که در کنار ساحل قدم می زدیم چند نوع جلبک مختلف و پر از خرچنگ کوچک را دیدیم
[ترجمه گوگل]همانطور که ما در امتداد ساحل رفتیم، چندین نوع جلبک دریایی و تعداد زیادی خرچنگ کوچک را دیدیم

7. I found her on the seashore,dreaming away as usual.
[ترجمه ترگمان]او را در ساحل دریا پیدا کردم، مثل همیشه در خواب بودم
[ترجمه گوگل]من او را در ساحل دریا یافتم، به طور معمول به خواب رفتن

8. The seashore hotel charged the travelers $20 for a room for the night during the summer holiday.
[ترجمه ترگمان]هتل ساحل دریا برای مسافران شبی ۲۰ دلار کرایه کرد
[ترجمه گوگل]هتل ساحلی مسافران 20 دلار را برای یک شب در طول تعطیلات تابستانی هزینه کرد

9. Having arrived at seashore, she looks better and her feelings begin to head for herself.
[ترجمه ترگمان]با رسیدن به ساحل دریا، بهتر به نظر می رسد و احساساتش برای خودش شروع می شود
[ترجمه گوگل]پس از رسیدن به ساحل دریا، او به نظر می رسد بهتر است و احساسات خود را برای خودش هدایت می کند

10. He liked to look for shells on the seashore.
[ترجمه ترگمان]دوست داشت دنبال صدف روی ساحل دریا بگردد
[ترجمه گوگل]او دوست داشت به دنبال پوسته در ساحل دریا

11. Access to the seashore created a passion for collecting seaweeds and shells.
[ترجمه ترگمان]دسترسی به ساحل دریا شور و اشتیاق برای جمع آوری پوست و صدف به وجود آورد
[ترجمه گوگل]دسترسی به ساحل باعث اشتیاق برای جمع آوری جلبک ها و پوسته ها شده است

12. They walked towards the seashore and sat on the rocks, beside a pool with anemones in it.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طرف ساحل دریا رفتند و بر روی صخره ها کنار برکه ای کنار برکه ای کنار استخر نشسته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به سوی ساحل رفتند و روی سنگ ها، کنار یک استخر با آنومون در آن نشسته اند

13. She doodled along the seashore.
[ترجمه ترگمان]روی ساحل دریا کار می کرد
[ترجمه گوگل]او در کنار دریا ساکن شده است

14. The sea washed the seashore.
[ترجمه ترگمان]دریا ساحل را شست
[ترجمه گوگل]دریا ساحل را شسته است

15. What can you find at a seashore?
[ترجمه ترگمان]تو ساحل دریا چی میتونی پیدا کنی؟
[ترجمه گوگل]در ساحل چه می توانید پیدا کنید؟

She sells seashells by the seashore.

او در کنار دریا گوش‌ماهی می‌فروشد.


پیشنهاد کاربران

وورلخندرد

دریا ، ساحل 🏄‍♀️🏄‍♂️🏊‍♂️🏊‍♀️🤽‍♀️🤽‍♂️

SEASHORE یعنی ساحل دریا


ساحل دریا

کناره ی دریا


یعنی ستاره ی دریایی

کنار دریا

لب دریا، ساحل دریا

کنار دریا. ساحل دریا. لب دریا. seacoast

seashore ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: دریالبه
تعریف: خشکی کنار دریا|||متـ . ساحل 1


کلمات دیگر: