غوطه ور شد، چرک کردن، گندیدن
festered
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• discharging pus (about a wound or sore)
جملات نمونه
1. resentment that festered until it broke out in violence
خشمی که به وخامت گرایید و به صورت خشونت متجلی شد
2. the wound became inflamed and festered
زخم متورم شد و چرک کرد.
پیشنهاد کاربران
عفونی شدن - عفونت کردن ( جراحت، زخم ) چرکین شدن
کلمات دیگر: