واسطه، وساطت کردن، میانجی گری کردن، در میان واقع شدن، پا بمیان گذاردن
mediated
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
میانجی گری کردن
با واسطه، واسطه مند
هنگامی با effect بیاید به معنی "افزایش اثر " است
واسطه، دخیل بودن، ربط دهنده بودن
واسطه ای
کلمات دیگر: